یادی از رباب تمدن شاعر و فعال اجتماعی

به قلم: پروفسور سید حسن امین

پایگاه خبری نمانامه: شانزدهم امرداد ۱۴۰۰، چهاردهمین سالروز درگذشت رباب تمدن جهرمی، شاعر و فعال اجتماعی و سیاسی است. شرح حال و نمونه آثار این بانوی فرهیخته و دردمند، در بسیاری از کتب تراجم و تذکره الشعراهای معاصران مضبوط است. زمان تولدش ۱۳۰۸ ، مکان تولدش جهرم، نام پدرش محمد عطا تمدن جهرمی، تحصیلاتش دیپلم، شغلش آموزگاری، عنوان کتاب شعرش ” شبیخون ” و تاریخ فوتش  ۱۳۸۶ است. مجلس بزرگداشت  او در فرهنگسرای خیابان جلفا به همت دخترش سپیده سامانی ( شاعر توانا متولد ۱۳۳۹ ) و به مجری گری استاد حسین آهی ( از استادان مسلم شعر و ادب )  برگزار شد که من هم یکی از سخنرانان آن مجلس بودم. دکتر گودرز افتخار جهرمی ( از مشاهیر حقوقدانان پس از انقلاب، رئیس کانون وکلا و رئیس دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی  و …) هم، که از خویشاوندان نزدیک خانواده  تمدن جهرمی بود، در مجلس حضور داشت.

رباب تمدن، همسر خلیل سامانی ( موج ) شاعر توانای اصفهانی با نام شناسنامه ای خلیل خلیفه سلطانی بود. موج در جوانی به شاخه جوانان حزب توده پیوسته بود و از این جهت به زندان افتاده بود و پس از آزادی،  نام مستعار خلیل سامانی را اختیار کرد و با رباب تمدن  که او نیز به دلیل همین مشی سیاسی پس از کودتای ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ تحت تعقیب بود، ازدواج کرد. سپیده سامانی ازشاعران خوب معاصر و کارشناس ادبیات، تنها حاصل مبارک ازدواج این دو شاعر ممتاز است و چندین دفتر شعر دارد. مهم تر از همه دست به خیر هم است. از آخرین خدمات انسانی سپیده دختر رباب تمدن و خلیل سامانی، این بود که برای ادیب مسعودی ( شاعر قابل و ادیب فاضل اما مشلول و معلولی که او هم در جوانی سابقه توده ای و بعد مدتی به جهت امرار معاش بدون عقیده قلبی به تبلیغ بهائیت اشتغال داشته است )، با گرفتن تایید کتبی از مشاهیری همچون سیمین بهبهانی و عبدالمحمد آیتی مستمری از وزارت ارشاد برقرار کرد.

خلیل سامانی ( موج) ، همسر رباب تمدن و پدر سپیده سامانی، ناشر مجله ماهانه شعری” هدیه انجمن ادبی صائب ” یا ” باغ صائب ” بود، مجموعه ای نفیس که طی ۲۳ سال بیش و کم آثار همه شاعران ایران در فاصله ۱۳۲۰ تا ۱۳۶۰ را در بر دارد. خود من در دوران دانش آموزی که اولین کتابم را در ۱۳۴۳ چاپ کردم، به معرفی استاد حمید سبزواری ( شاعری قوی که پس از انقلاب به اوج شهرت رسید و پدر شعر انقلاب نامیده شد، اما او هم در جوانی مانند اکثر روشنفکران و شاعران هم نسلش از هوشنگ ابتهاج ( سایه ) بگیرید تا سیاوش کسرایی در برهه ای  به موج چپ گرایشی یافته واشعارش در چلنگر چاپ می شد )، شناختم. من شرح اولین دیدار خودم با خلیل سامانی ( موج ) در انجمن ادبی ایران  در محضر استاد محمدعلی ناصح در ۱۳۴۳ را در مقدمه ای که بر دیوان استاد پارسا تویسرکانی ( به خواستاری پسرش کامران پارسا) نوشته ام، بر قلم آورده ام.

آثار رباب تمدن، اول در مطبوعات توده ای ها مثل “چلنگر “چاپ شده بود که بعدها منوچهر محجوبی به تقلید آن ”  آهنگر ”  را منتشر کرد. پس از آشنایی خلیل سامانی با رباب تمدن و بعد ازدواج آن دو، ناشر اصلی آثار رباب تمدن همان مجله ” باغ صائب ”  بود که اشعار تقریبا همه شعرای عصر پهلوی دوم از جمله مادر من فاطمه عربشاهی ( شاعر و اسلام شناس ) هم در قبل از انقلاب در آن مجله منتشر می شد، ولی گفتنی تر آن که اولین اتوبیوگرافی ( یعنی زندگی نامه خودنوشت) من  که سیر و سلوک علمی و فلسفی مرا به بهترین وجهی با همه نوسانات صعود و نزول معرفتی ( از نابالغی زاهد و متهجد تا متفلسفی درگیر شکوک و ردود ملاحده و زنادقه ) نشان می دهد، در همان سال های پیش از انقلاب در مجله ” باغ صائب ” چاپ شد و آن اتو بیوگرافی چاپ شده  در ۱۳۵۳ جسورانه در حالی که قاضی دادگستری بودم، چنین آغاز می شود:

” شاعر قادر و فاضل معاصر جناب خلیل سامانی ( موج ) از این کمترین طلاب علم و خدام علما خواستند که از حال پراختلال خویش شرحی نویسم تا در ماهنامه باغ صائب منتشر کنند. خودخواهی و خویشتن پسندی را نکول نکردم و انگشت قبول بر دیده نهادم، اما می کوشم که خود را نفریبم و چنان که هستم وانمایم. از جناب سامانی هم می خواهم که نوشته مرا مگر بی دخل و تصرفی چاپ نفرمایند. ”

خلیل سامانی ( شوهر شرافتمند رباب تمدن ) هم آن زیست نامه خودنوشت مفصل پر رمز و راز را  بی حذف و اضافه و حک و اصلاح منتشر کرد.

من در فرنگستان هم که بودم باز با خلیل سامانی در ارتباط بودم و مستقیم و غیر مستقیم جویای حال همسرش رباب تمدن که به ام اس مبتلا شده بود، می شدم. آخرین نوشته چاپ شده من در مجله ” باغ صائب ” او، نقد مفصلی است که بر کتاب ” در مسیر جویبار ” اثر دوستم حسن مروجی نوشته ام. تا آن که خود خلیل سامانی در  ۱۳۶۰  و بعد همسرش رباب تمدن در ۱۳۸۶ به رحمت خدا رفتند و به قول بیهقی ما نیز بر اثر آنان ( یعنی در پی آنان و به دنبال ایشان ) برویم. والسلام.

سید حسن امین

تهران، ۱۶ امرداد ۱۴۰۰