یادداشت بهمن کیارستمی درباره ادعای فمینیستی بودن تارا آغداشلو

پایگاه خبری نمانامه: بهمن کیارستمی، فرزند مرحوم عباس کیارستمی در یادداشتی نسبت به حواشی شکل گرفته پیرامون آیدین آغداشلو (و حذف نقاشی او از روی جلد چاپ جدید کتاب شازده احتجاب هوشنگ گلشیری ) واکنش نشان داد و نوشت :

«تارا آغداشلو کارهای زیادی می‌کنه. شعر میگه، نقاشی می‌کنه، فیلم می‌سازه و به عنوان یک فعال اجتماعی، از حقوق زنان و برابری جنسیتی دفاع می‌کنه. باربد گلشیری هم مثل تارا کارهای مختلفی می‌کنه. یادمان می‌سازه، جستار می‌نویسه و گورنگاری می‌کنه و برخلاف تارا، اغلب کارهاش یک پیام مشترک دارند: مبارزه با سانسور و دفاع از آزادی بیان. حالا از قضا هر دو به شیوه‌ی خودشون به یک موضوع عکس‌العمل نشون دادند؛ به اتهام تعرض جنسی به آیدین آغداشلو. تارا بین دفاع از زنان ستم‌دیده و حمایت از باباش، باباش رو انتخاب کرده و باربد برای دفاع از زنان ستم‌دیده، نقاشی آغداشلو رو از روی جلد کتاب شازده احتجابِ باباش حذف کرده. اما آیا تارا بعد از این موضع‌گیری می‌تونه به فعالیتش به عنوان یک فمینیست ادامه بده؟ بله می‌تونه ولی احتمالا دیگه کسی جدی‌ش نمی‌گیره. و آیا باربد بعد از حذف نقاشی آغداشلو می‌تونه به مبارزه با سانسور ادامه بده؟ بله می‌تونه، چون معتقده کاری که کرده سانسور نیست، بلکه اعلام حمایته از یک جنبش اجتماعی. اما این‌که باربد صبر نکرد و منتظر اعلام نتیجه‌ی مراجع قضایی نشد چه دلیلی داشت؟ چون دلیلی‌ست که از عین عیان می‌آید، چون به قول لئونارد کوهن Everybody knows، و به قول اصغر فرهادی همه می‌دانند. پس نتیجه‌ی دادگاه اهمیتی نداره و تعدد قربانی‌ها، جرم رو اثبات می‌کنه. اما اگه همه می‌دانستند پس اصلا چرا چاپ‌های قبلی کتاب شازده احتجاب با طرح جلد آغداشلو منتشر شد؟ چون اون موقع هنوز یک جنبش اجتماعی گسترده شکل نگرفته بود و انتشار اثر یک متجاوز – حتی اگر همه بدانند – تا وقتی در قالب مطالبات عمومی طرح نشده ایرادی نداره، ولی حالا که بازماندگان جنگ بوسنی در اعتراض به مواضع سیاسی گذشته‌ی پیتر هاندکه دارند مجبورش می‌کنند که نوبل ادبیاتش رو پس بده ما باید با آغداشلوی نوبل نگرفته چه کنیم؟ طرح‌هاش رو از روی جلد کتاب‌ها برداریم و اگر زورمون رسید موزه‌ها رو مجبور کنیم که نقاشی‌هاش رو از مجموعه‌‌هاشون حذف کنند… دارم فکر می‌کنم چطور بین این همه از طرفداران جنبش Black lives matter یک اکتیویست علاقمند به ادبیات وجود نداره تا حق آرتور رمبو رو بذاره کف دستش؟

چرا هیچ‌کس با مجسمه‌ی رمبو که ده سال آخر عمرش به‌جای شاعری مشغول قاچاق اسلحه و تجارت بَرده بود کاری نداره؟ چرا به ناشرانی که هنوز شعرهای یک برده‌دار قسی‌القلب رو تجدید چاپ می‌کنند اعتراض نمیشه؟ به قول رمبو ما سربازانِ حُسن‌نیَت‌ایم، فلسفه‌‌ی توحش، از آنِ ماست
جاهلانِ راهِ علم و مُحیلانِ رفاه.
انفجار برای دنیای پرجنب و جوش.
این است رژه‌ی حقیقی.
به‌پیش! حرکت!