گفت و گو با لیلا سعیدی مجری تلویزیون

پایگاه خبری نمانامه: لیلا سعیدی مجری جوان و توانائی که در چند سال اخیر توانسته است جایگاه هنری خود را تثبیت کند و علاوه بر مجری گری فارغ التحصیل کارگردانی نیز است از جمله هنرمندانی است که امید آن می رود در برنامه های جدی تری در رسانه ملی ایران ظاهر شود. اخلاق نیک، روحیه شاد و از همه مهمتر انسان دوستی و همدردی با مردم در مطالبی که در صفحه اینستاگرام خود مطرح می کند باعث شده است که بیش از پیش در قلب طرفدارانش جا باز کند. به همین خاطر مصاحبه ای با وی  ترتیب داده ایم که شما را به آن دعوت می کنیم.

خانم سعیدی اگر ممکن است بیشتر خودتون رو معرفی کنید؟

لیلا سعیدی هستم متولد همدان، خیالباف و رویا پرداز از کودکی تا همیشه، عاشق شعر و ادبیات و سینما، فارغ التحصیل کارگردانی سینما از خانواده ای متوسط از هر نظر ولی عالی از نظر مهربانی و معرفت

چه انگیزه ای باعث شد که مجری شوید؟

راستش هرگز به دنبال مجری شدن نبودم فکر می کنم مجری شدن خودش دنبال من بود از دوران راهنمایی اغلب مجری برنامه ها بودم به پیشنهاد مدیر مدرسه بعدها گمان کردم کلا وظیفه ام همین است، بسیار در امور پرورشی فعال بودم و در سِمَت مجری برای همه پذیرفتنی تر بودم گویا، از زمان دانشگاه پیشنهادات اجرای حرفه ای شروع شد. آنقدر که عاشق کارگردانی و بازیگری بودم واقعا دنبال اجرا نبودم ولی در زمینه اجرا بیشتر پیشنهاد داشتم و به خودم آمدم دیدم مجری شدم.

جایگاه یک مجری را در جامعه چطور می بینید؟

جایگاه مجری در اجتماع به عنوان کسی که تریبون در اختیار دارد و مخاطبین خودش را حائز اهمیت است و شخص را ملزم می کند به داشتن مطالعه زیاد، اطلاعت کافی از وضعیت جامعه و دنیای بیرون، داشتن ادبیات درست و پیروی از سنت و فرهنگ جامعه نه از روی وظیفه که باید این پیش زمینه و روحیه را داشته، سپس وارد این حرفه شود، نمی تواند نسبت به مسائل پیرامون بی تفاوت باشد،ن می تواند بدون صداقت مقبول مردم باشد و تمام اینها سخت نیست اگر این حرفه را باجان و دل بخواهد، اجرا نه اداست نه گزافه گویی نه دلبری بیجا یا حرافی، اجرا باید در جوهره ات باشد و دلنشین

به غیر از این شغل به چه مشاغلی  مشغول هستید؟

سالهاست می نویسم از شعر تا نمایشنامه به زودی مجموعه شعرم را به چاپ می رسانم و نمایشنامه ام البته سورپرایز است فعلا بماند،شعر،مقالات و متون بسیاری در نشریاتی از قبیل روزنامه جمهوری ،جهان سیاست،نشریه استانی قم امروز،طلیعه،شعر امروز و…به چاپ رسانده ام، اولین شغلی را که تجربه کردم خبرنگار نشریه استانی شدم، سپس عکاس و سالها طراحی تبلیغاتی اجرای برنامه بومرنگ شبکه امید و شبکه هنر را داشته ام و البته اجرای صدها جنگ ، همایش و جشن و امور خیریه، همچنین دو برنامه رادیویی در سریالهای پنجره، دفترخانه شماره۱۳، کوچه درختی، از اینجا تا اونجا کارگردانی و بازی در نمایش لباسی برای میهمانی ساخت مستند های؛ کتابخوانی، کاریکاتور، کار کوتاه دیلیت و نقشهایی نسبتا کوتاه در سینمایی تنها دوبار زندگی می کنی و انعکاس داشتم برگزاری چندین سمینار و همایش علمی و تمامی اینهایی که شروع کرده ام را هنوز انجام می دهم…

در مورد ازدواج و نحوه آشنائی با همسرتان اگر تمایل دارید توضیح دهید؟

به واسطه کارم، خیلی خلاصه اش می شود؛  قرار بود نمایشنامه ای را به اجرا ببرم، به دنبال اسپانسر میگشتم که ایشان اعلام کردند مایل هستند وارد سرمایه گذاری در تئاتر و سینما شوند.  گفتند جلسه بگذاریم. قرار شد فکر می کنم یکشنبه ۱۱ صبح به دفترمان بیایند که همان روز ۹ صبح یک تاج گل بزرگ زودتر از خودشان آمد. جلسه برگزار شد و نتیجه این شد که پذیرفتند. قرار شد دو روز بعد قرار داد بنویسیم و همین رفت و آمد و گفتگوها سر صحبت را باز کرد. البته در خلال این اتفاقات همچنان سیلی از انواع جعبه شیرینی و دسته گل و تابلو گل سرایز بود (خلاصه کارش را خوب بلد بود) و ایشان در نهایت اعتراف کردند که ماهها بود به دنبال فرصتی برای دادن پیشنهادش بوده و هرگز شرایط را مساعد نمی دید تا اینکه بهانه ای بسیار مناسب برای نزدیک شدن به من پیدا کرد و به سرعت پیشنهاد ازدواج داد. از همان روز اول کارهایش غافلگیر کننده بود تا هنوز، از آن همه گلی که فرستاد تقریبا هر روز تا کارهایش،سورپرایزها و خلاصه تلاشی که برای تصاحب قلبم کرد همه اش برایم با ارزش است چرا که خاطرات بی نظیری را برایم ساخت. همه چیز خیلی معقول و در چهار چوب خودش پیش رفت… در آخرین روزهای پاییز ۹۶ پای سفره عقد نشستیم . هر دو از انتخابمان راضی هستیم خدارو شکر

توصیه شما به افرادی که علاقمند به این رشته هستند چیست؟

جگر شیر نداری سفر عشق مرو، همین! این را می گویم چون سختی زیاد کشیدم و می کشم و آنچه که راضیم کند پیش نیامده و قانون و قائده ی خواستن توانستن است یا شایسته سالاری اغلب در کارهای تصویری با یکسری رابطه ها جای ضابطه را می گیرد،بگذریم من هنوز هم امیدوارم و دست از تلاش بر نخواهم داشت.