چله بزرگ و طولانی ترین شب سال!

به قلم: پروفسور سید حسن امین

نمانامه: فیلسوفانه در نگاه به واپسین شب پاییز و جشن یلدا ( میلاد مهر) در حوزه فرهنگی ایران بزرگ و به فاصله چند روز کریسمس (میلاد مسیح) در فرهنگ غرب، به خود می گویم که چنین شب و روزی، هفتاد و چهار بار در زندگی من و میلیون ها بار در عمر کره زمین تکرار شده است. پس چه جشنی؟ چه سروری؟ طبیعت کار خودش را می کند. یعنی اگر جشن چله بزرگ در پایان پاییز و با جشن نوروز در آغاز بهار مطرح است. اینها جشن های فصلانه ای است که با توجه به شرایط مغیرهای فصول سال و سرما و گرمای هوا در روزگاران کهن برنامه ریزی شده است؛ آن هم در پیوند با اقتصاد شبانی، کشاورزی و باغداری.

آری، این طبیعت و شروع فصل سرما در جغرافیای نیاکانی ما بوده است که چله بزرگ و طولانی ترین شب سال را برای اجداد ما مهم می داشته است. در آن روزگاران، زندگی همه مردم، تحت تاثیر مستقیم اوضاع طبیعت بوده است. امروز دیگر، چنین نیست. با کشف الکتریسیته، شب های ظلمانی هر چند طولانی شبیه روزهای روشن شده است. زندگی در کلان شهرها و معماری بهتر و امکانات تغییر دلخواه گرمایشی و سرمایشی، سهولت گردشگری و سفر و تغییر محل زندگی به تناسب فصل از کلان شهر هابی مانند تهران مثلا به شمال و کیش، یا حتی خارج از ایران، فلسفه اولیه وجودی جشن های فصلی، از بین رفته اند و این جشن هاجنبه نمادین و فرهنگی یافته اند.

اصلا مهاجرت و سفر از نیم کره شمالی به نیم کره جنوبی، اعتدال ربیعی و خریفی را تا حدی برای ایرانیان مهاجر مثلا به استرالیا نامفهوم کرده است. لذا جشن های فصلی و سنوی مانند چله / یلدا و نوروز جنبه نمادین و فرهنگی پیدا کرده است. جشنهای فصلی یا ماهانه دنیای باستان، بعدها با باورهای دینی هم آمیخته شده است. شب چله شده شب میلاد ایزد مهر در کیش مهری یا میترابیسم و بعد که آیین مهر به امپراطوری روم راه یافته است، مسیحیان، با چند روز اختلاف، به همین جشن یلدا عنوان زادروز حضرت عیسی یعنی کریسمس داده اند.

از سوی دیگر، اقوام و ملل مختلف حهان، هر کدام جشن ها، سنت ها و آیین های خودشان را دارند که البته از منظر کثرت گرایی فرهنگی بسیار محترم و معتبر است، اما از نگاه فلسفی، به لحاظ اعتبار زمان و مکان، به ذاتی نبودن این اعتباریات دامن می زند. همین کریسمس در کلیسای ارتودوکس در شرق، در تاریخی دیگر دور از یلدا و کریسمس یعنی زمانی متفاوت با کریسمس کاتولیک ها و پروتستان ها در غرب، جشن گرفته می شود.

گذشته از این تفاوت ها، حتی افراد در همین روزها مثل یلدا یا کریسمس، شادی و سوگ شخصی و خانوادگی یا قومی خودشان را دارند. کسی ممکن است در شب یلدا یا روز کریسمس در سوگ عزیزان عزادار باشد و دیگری ممکن است روز عاشورای ما در فرهنگی دیگر عروسی کند!

امثال من فلسفه دان یا فلسفه باف این وسط چه کاره ایم؟؟

فیلسوفان بدبین و شکاک همانند خیام این اعتبارات و این جشن های ساده انگارانه و دل خوش کن را به مسخره گرفته اند. ناصر خسرو قبادیانی در رابطه با نوروز گفته است:

  • شست بار آمد نوروز مرا مهمان
  • جز همان نیست اگر ششصد بار آید

یکی از متأخران هم گفته است: نوبهاران که غم ز دل نبرد با شتا و خریف یکسان است سودی از دیدن مکرر نیست گرچه خورشید و ماه تابان است.

خلاصه از نگاه فیلسوفان بدبین، تکرار و گذشت چله بزرگ و کوچک یا یلدا و کریسمس و لو نام جشن داشته باشد، نشانه ای از گذشت عمر عزیز و از دست دادن فرصت و نزدیک شدن به پایان زندگی است. اما من فیلسوف بدبینی نیستم و مخصوصاً وقتی شوق بچه ها برای بابا نوئل و خاطرات بچگی خودم از شب چله و نوروز را مرور می کنم، می گویم: نیک است که همه در گزینه های روزمره، بین خوب و بد با در بدبینانه ترین نگاه فلسفی، بین بد و بدتر و پوچ و پوچ تر، یکی را انتخاب کنیم!

بدبینی، انزوا و اعتزال ما دردی را دوا نمی کند. شادی و سرزندگی، یکی از حقوق هر انسان زنده است و ما خود بیش از هر کس و هر نهادی به برخورداری از این حق، محق و به تکلیف ایجاد مقدمات و مقارنات یک زندگی شاد مکلفیم. به زندگی و زندگان بپیوندیم. اگر یلدا و اگر کریسمس و اگر عید فطر و عید قربان یا سیزده رجب و نیمه شعبان بهانه ای برای شاد زیستن و شادکردن دیگران به دست می دهد، در بدترین شرایط هم بهانه برای شاد بودن را از دست ندهید. در کنار خانواده و دوستان یا حتی در فضای بیرون در میان دیگر مردم، ساعتی چند خوش بگذرانید.

به قول حافظ: هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار!

یا به قول سعدی:

کنونت که امکان گفتار هست

بگو ای برادر به لطف و خوشی

که فردا چو‌ پیک اجل در رسد

به حکم ضرورت زبان درکشی

 

حسن امین گلاسگو، ۲۱ دسامبر ۲۰۲۲ شب یلدای ۱۴۰۱