چرا مرگ مهسا امینی خشم مردم را برانگیخت؟

به قلم: برومند شکری 

نمانامه: مرگ مهسا امینی که در پی بازداشت وی از سوی پلیس گشت ارشاد رخ داد و یک خشم عمومی را برانگیخت، چند موضوع مهم را روشن کرد.

  •  حساسیت مردم نسبت به گشت ارشاد
  • ضعف رسانه های حکومتی در بازتاب این رخداد تلخ
  •  عدم پاسخگویی پلیس در شفافیت موضوع
  • عدم انعطاف پذیری حاکمیت نسبت به جامعه جوان ایران

در واقع مرگ مهسا امینی تحت محوریت موضوعی قرار گرفت که رواداری در مقابل آن از نظر جامعه ممکن نبود. چرا که این بار دختری در این سرزمین به خاطر هیچ جلوی چشم همگان جان داده بود و پلیس به جای اینکه عوامل حادثه را بدست قانون بسپارد با حمایت تمام قد از عملکرد آنها سعی بر اتفاقی دانستن و کم اهمیت جلوه دادن قضیه داشت. متاسفانه با وجود همه اعتراض هایی که شد و می شود، هنوز هم پلیس مرگ مهسا امینی را به خاطر هیچ می داند و همین موضوع آتش خشم مردم را شعله ورتر می کند.

پلیسی که حقوقش را از مردم می گیرد و برای حفظ آسایش و امنیت آنها سوگند یاد کرده است، چرا خود را در مقابل افکار عمومی جامعه پاسخگو نمی داند و خیابانها را برای اعتراض آنها به محلی امن تبدیل نمی کند؟

به نظر می رسد فرماندهان عالی رتبه نیروی انتظامی از عمق فاجعه ای که ممکن است دامن امنیت کشور را بگیرد غافل هستند. دلیل این ادعا این است که بالاترین مقام فرماندهی این ارگان در جمع نیروهای خود، برخورد با معترضین را با جنگ تحمیلی تشبیه می کند! یعنی اینکه مردمی که از حق قانون شهروندی برخوردار هستند و معترض به وضع موجود با نیروی دشمنی که به آب و خاک این میهن تجاوز کرده بود یکی می داند و همین خط دادن غلط به نیروهای تحت فرمانش، ممکن است کشور را به سمت آشوب و جنگ داخلی بکشاند.

آیا ملتهب کردن احساسات جامعه جرم نیست؟

طرح حجاب و عفاف که اواخر دولت خاتمی در شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب شد و علی رغم هشدار صاحب نظران نسبت به تبعات چنین طرحی که می تواند یک خشم عمومی را برانگیزد ــ با وجود اینکه در هیچ یک از دولت‌های احمدی نژاد و روحانی حمایت نشد ــ با قدرت گرفتن ابراهیم رییسی، حامیان دولت بهترین موقعیت را در این دیدند که به چنین موضوعی اهتمام ورزیده و در نتیجه فشار آنها برای اجرای این طرح، یک انتقاد مدنی تبدیل به یک اعتراض فراگیر شد.

نیروهای تندرو و صاحب قدرت گمان می کنند که با ابزار زور می توانند اهداف و سیاست های خود را پیاده کنند و همین عدم انعطاف پذیری آنها باعث دامن زدن به شکاف در بخشی از جامعه با اصل حاکمیت شده است. پس می توان نتیجه گرفت این جماعت، کارمندان و خدمتگزاران دشمن هستند که به جای بازکردن گره های اقتصادی هر روز بلوای جدیدی را در این کشور به وجود می آورند.

مسئولین نیاز به کنترل دارند یا مردم؟

برخی مسئولین مکرر به موضوع تشدید گشت ارشاد تاکید می کنند و این طور القاح می کنند که اگر گشت ارشاد نباشد، نظام جمهوری اسلامی به ورطه سقوط گرفتار می شود. در حالی که چهل سال است همه قدرتهای جهان این نظام را به پشتوانه حمایت مردمی، نتوانسته اند به چنین ورطه ای بکشانند. پس نظام مدنظر این جماعت در کجای این دنیا حکومت می کند که این قدر شکننده و ضعیف است که با دو تار موی زن ممکن است سقوط کند؟

چیزی که روشن است این است که مردم ایران نیازی به گشت ارشاد و امثالهم برای کنترل خود ندارند. آنها گشت ارشاد را توهین به شعور و غرور ایرانی خود می دانند.  مردمی که هشت سال جنگ و چهل سال فشار و تحریم را تحمل کرده اند، چطور می توانند هموطنشان را زیر لگد و مشت پلیس ببینند و سکوت کنند؟

در برابر بزرگی و مناعت طبع این مردم باید سر تعظیم فرود آورد که با وجود سالها تورم و گرانی، حتی یک شعار معیشتی سر نمی دهند. اگر قرار باشد گشت ارشادی در این کشور باشد و چیزی را کنترل کند، باید همه توانش را در کنترل مسئولین و فرزندانشان به کار بگیرد که کشور را دو دستی تقدیم اجنبی نکنند.

گشت ارشاد چه دستاوردی داشته است؟

در رژیم پهلوی که آزادی مطلق وجود داشت از هر صد زن ایرانی کمتر از یک نفر بی حجاب و یا پوشش او مخالف موازین شرعی اسلام بوده است. ولی امروز با این سیاست های غلطی که در رابطه با حجاب و عفاف پیاده شده است، نیمی از جامعه معترض به حجاب اجباری شده اند و کافی است ساعاتی در خیابانها بچرخید تا دستاورد گشت ارشاد را در طول این سالها ببینید.

مرگ مهسا امینی گرچه برای همه ایرانیان یک واقعه تلخ بود، ولی خشم مردم نسبت به موضوعی بود که این دختر به هر دلیلی قربانی آن شد و شاید نیاز باشد که مقوله حجاب و عفاف به همان جریان فرهنگی خود بازگردد و توسط معلمین، حوزویان و مبلغان دینی پیگیری شود.