نگاهی به موقعیت‌های اتفاقی و باورناپذیر سریال «سقوط»

نمانامه: در سریال «سقوط» به کارگردانی سجاد پهلوان‌زاده با موقعیت‌های نفس‌گیر زیادی روبه‌رو می‌شویم؛ موقعیت‌هایی که ممکن است مسیر داستان را به سمت‌وسوی دیگری هدایت کنند اما هربار دست کارگردان از غیب وارد می‌شود و بدون تکیه بر منطق روایی اثر، سرنوشت شخصیت‌ها را دقیقا مطابق با آنچه تمایل دارد و در خدمت پیشرفت داستان است تغییر می‌دهد. عجیب است محمدحسین مهدویان به عنوان مشاور پروژه، چطور در این زمینه‌ مشورتی به کارگردان نداده است؟

♦ انفجار بمب سر بزنگاه | در قسمت دوم سریال، زمانی که آیسان با دیاکو تماس می‌گیرد و به خانه‌اش برمی‌گردد، درست جلوِ در خانه‌، آنهم مقابل همسرش و یکی از ماموران داعش موبایلش زنگ می‌خورد. وقتی ژکان متوجه می‌شود همسرش یک گوشی همراهش دارد، التهاب سریال بسیار بالا می‌رود و همه منتظر می‌شوند ببینند آیسان با این موقعیت بحرانی چه می‌کند. اما درست سر بزنگاه انفجاری رخ می‌دهد و ژکان می‌میرد و هیچ‌کس از ماجرای موبایل مطلع نمی‌شود.

♦ پنهان کردن موبایل داخل جوراب |در قسمت سوم سریال درست وقتی ام عبیده می‌خواهد نوزاد را از بغل آیسان بیرون بکشد، او نگران لو رفتن گوشی موبایلی که داخل پتوی نوزاد قایم کرده می‌شود و از دست ام عبیده فرار می‌کند. ام عبیده درست پشت سر آیسان از دستشویی بیرون می‌آید و فاصله‌ای از او ندارد. آیسان جلوی چشمان ام عبیده، به آشکارترین شکل ممکن بالای راه‌پله‌ها می‌نشیند و موبایل را از پتوی نوزاد بیرون می‌آورد و می‌گذارد داخل جورابش. تمام شواهد نشان می‌دهد ام عبیده که درست پشت سر اوست، طبیعتا باید این صحنه را ببیند، اما به مدد کارگردان چنین اتفاقی نمی‌افتد.

♦ جابجایی جنازه ام عبیده | در قسمت ششم با اتفاقی روبه‌رو هستیم که با هیچ منطقی جور در نمی‌آید. آیسان دختری لاغر است و ام عبیده، زنی جا افتاده و هیکل‌دار. طبیعتا وقتی می‌میرد وزنش خیلی سنگین‌تر می‌شود و جابه‌جایی آن توسط دختری با آن هیکل ممکن نیست. بعد یک مرتبه می‌بینیم آیسان ام عبیده را داخل پتو پیچیده و با خودش از پله‌ها بالا می‌برد. حال اینکه چطور ممکن است جنازه به آن سنگینی را از آنهمه پله بالا ببرد به کنار، عجیب‌تر اینکه جنازه روی سطح شیبدار پله‌ها از لای پتو سر نمی‌خورد و نمی‌افتد پایین! آیسان جنازه را از جلوی نگهبان بخش رد می‌کند. نگهبان از صدای پای آیسان و کشیده شدن جنازه روی زمین بیدار می‌شود و از اتاقکش بیرون می‌آید. به طبیعی‌ترین شکل ممکن باید به طرف صدا نگاه کند اما به طرز عجیبی برخلاف جهت صدا به دنبال آن می‌گردد. نگاه کردن به سمت مخالف آنقدر طولانی می‌شود که آیسان با خیال راحت جنازه را داخل دستشویی بکشد و بعد تازه به اذن کارگردان، نگهبان مجوز پیدا می‌کند برگردد به طرف صدا! واقعا نمی‌شد تمهیدی در نظر گرفت که موقعیت تا این حد کاریکاتوری نباشد؟

چگونگی جا به جایی جنازه ام عبیده و سربه نیست کردن آن یکی از موارد باور ناپذیر سریال سقوط است.
♦ پنجره بلند دستشویی | از ابتدای سریال همه به نحوی به دنبال راه فرارند اما می‌بینیم که حتی درهای اتاق‌ها هم آهنی هستند و همه چیز درست مثل زندان ساخته شده. در قسمت ششم آیسان پنجره‌ای را باز می‌کند که هم ابعادش بسیار بزرگ است و هم به بیرون راه دارد. او به راحتی جنازه را از پنجره پرت می‌کند بیرون و در چند روز آینده هم هیچ‌کس متوجه افتادن جنازه داخل آشغال‌ها نمی‌شود. اولین سوال اینکه در مرکزی تا این حد حفاظت‌شده، وجود چنین پنجره‌ای با این ابعاد آنهم بدون میله‌های آهنی چه منطقی دارد؟ حتی اگر اینطور در نظر بگیریم که محیط به طور کلی محافظت شده است و چند نیروی مسلح شبانه‌روز این پنجره را می‌پایند، پس چطور ممکن است کسی جنازه به آن بزرگی را نبیند و هیچ واکنشی نشان ندهد؟

نحوه نجات «اردلان» و «دیاکو» از دست نیروهای داعشی هم شبیه به فیلم وسترنی و ابرقهرمانی هالیودی بود
♦ فرخ‌نژاد یا ستاره وسترن؟ | یکی از بحرانی‌ترین موقعیت‌های قسمت ششم به عبور مخفیانه دیاکو از مرز برمی‌گردد. او برای خودش جایی در زیر وانت شورلت در نظر گرفته و مطمئن است دیده نمی‌شود. وانت را نگه می‌دارند. دورتادور آن را می‌گردند اما چشمشان یک لحظه هم به دیاکو نمی‌خورد. بعد او درحالیکه آن زیر خوابیده و تسلطی روی اسلحه‌اش ندارد، سه تیر شلیک می‌کند که و هر سه نفرشان را در لحظه می‌کشد؛ حتی یک تیرش هم خطا نمی‌رود. در ادامه هم وقتی دو نیروی داعشی به او مشکوک می‌شوند به همین ترتیب می‌کشد و وقتی در اتاق مدیر مضافه زندانی شده‌اند هم بلافاصله بعد از باز شدن در، دو گلوله شلیک می‌کند که هیچ‌کدام خطا نمی‌رود. اگر قرار بود مثل سینمای وسترن، دیاکو راه بیفتد توی شهر و همه را انقدر راحت هدف گلوله قرار دهد، دیگر خطری آنها را تهدید نمی‌کرد که بخواهند برای رفتن در دل دشمن این همه برنامه‌ریزی کنند و تردید به خودشان راه بدهند.

در پایان قسمت هفتم دیاکو آیسان را در دندانپزشکی می‌بیند و حالا باید ببینیم در قسمت هشتم چطور می‌تواند او را فراری دهد. ناگفته پیداست که کارگردان به همین نحوی که تا به حال بحران‌ها را کنترل کرده، این فرار را هم به ساده‌ترین شکل ممکن پیش می‌برد.