نقد و بررسی فیلم سینمائی «جاندار»

 به قلم: علی رفیعی وردنجانی

فیلم سینمائی «جاندار» ساخته حسین امیری دوماری و پدرام امیری اثری فاقد معنا و تولید کننده شمایل اشتباهی از شخصیت های یک داستان نیمه متمدن است. به واقع حضور حامد بهداد، فاطمه معتمد آریا و باران کوثری تاثیر منفی بر چهره عمومی فیلم گذاشته و به جای آنکه مخاطب را با ویژگی نوآوری ذهن روبه رو کند، تداعی گر شخصیت هایی است که هرکدام از ستارگان فیلم به تصویر کشیده اند. «جاندار» توانایی ایجاد تعلیق را همانند اکثر آثار سینمای ایران هنگامی از دست می دهد که ظرفیت تولید انرژی داستانی در فیلمنامه به تکامل رسیده و با کشدار کردن زمان فیلم و سرهم بندی در پایان، تشویش روانی شخصیت ها به سکوت تعبیر می کند.

در جست و جوی نیمه جان

مهمترین دغدغه هر هنرمندی در کشورمان قهرمانی اثرش در رقابت با همتایان خود برای رسیدن به محبوبیت اجتماعی است.  هنرمند برای نمایش چهره ای مخدوش از جامعه، داستان ها – تصاویر و بعضاً مجسمه هایی خلق می کند که بیش از آنکه از درون به دنبال آرامش و کاتارسیس فلسفه زندگی باشند، مدام به دنبال پوچی و سردرگمی سخن می گویند. مشخصاً «جان دار» چنین ویژگی هدفمندی را دنبال نمی کند، اما تاثیر پذیرفته از آثار فرهادی، رخشان بنی اعتماد، عبدالرضا کاهانی و … لحظه هایی از رخنه چنین ویژگی هایی را در داستان خود به نمایش می گذارد. فیلم با عروسی شروع می شود. در همان ابتدا ما نزدیکی بیشتر پسر به مادر نسبت به دختر را احساس می کنیم و فرم کوبنده اثر که در اواسط فیلم مخاطب را با لایه های جدیدی چون نامادری و ترس از آبرو در یک خانواده آشنا می کند، قابل ستایش است، اما به طور کل گرایش به انگیزه قتل و پرداختن به مسئله ارتباط آن با احساس یک طرفه خواستگار پیشین به دختر مزدوج شده، اساسا مطرح ساختن داستانی غیر اخلاقی است که در پایان هیچ نتیجه اخلاقی از آن خارج نخواهد شد. مخاطب به نیت کاراکتر ها از گرفتن چهره ای حق به جانب شک می کند و این شک آلودگی ایجاد خلع چرایی و برهان کرده است. از سویی دیگر ویژگی منحصر به فرد هر کدام از بازیگران مانع از رسیدن آنان به شخصیت مناسب در فیلمنامه شده است و آنان را نیمه جان بر کف داستان رها کرده است.

سرنوشت خیس

مخاطب در این اثر سینمایی زوایه احساسی مناسبی با کاراکتر ها برقرار نمی کند. نمی داند در این لحظه باید برای مادری اشک بریزد که تماماً خانواده را فدا کرده ، برای پسر اشک بریزد که خود را فدای بنیاد خانواده می کند و یا برای دختری غرق در آتش که با همه درگیری های ذهنی ابتدای ازدواج و حاملگی حاضر شده به خواسته غیر اخلاقی خواستگار پیشین خود جواب مثبت دهد در این بین پدر خانواده که با همه معلوم الحال بودنش پدر خانواده است و دلش به حال تک تک افراد خانه می سوزد چه گناهی دارد . ایجاد بُعد احساسی مناسب از سوی مولف برای برقراری همذات پنداری مخاطب با شخصیت از اهمیت ویژه ای برخوردار است که متاسفانه تعلیق ایجاد شده در فیلم نامه بر محور حساسیت اجتماعی گردش می کند و شخصیت را فدای دغدغه مولف کرده است. این سرنوشت سینمایی است که به جای پرداختن به اصل مسئله هنر مانند خبرنگار خودخواهی عمل می کند که دوربین به دست از جامعه فیلم برداری کرده و هنگام تدوین سکانس هایی که باب میلش نباشد را کات می کند.