نقد و بررسی فیلم سرکوب ساخته رضا گوران

علی رفیعی وردنجانی

«سرکوب» شکل بازیافت شده نمایش های رضا گوران در سینما است. در واقع مولف در این فرم خود المان های تئاتری را بر سینما ارجح قرار داده است و این چنین می شود که نا سینما به معنای متضادش به وجود خواهد آمد.

رضا گوران کارگردان خوب تئاتر کشورمان است. این خوب بودن را در اثر به اصطلاح سینمایی خود «سرکوب» نیز نشان داده است. این اثر جدای از آنکه فرم سینمایی ارائه نمی دهد، اندک فرصت سینمایی را از مخاطب سلب می کند. دوربین معلق روی کشتی مانده و تصویر بردار، علی تبریزی جدای از خواسته های کارگردان، شکل وامانده ای از داستان به مخاطب ارائه کرده است. مخاطب در «سرکوب» همواره به بیرون از آپارتمان ارجاع داده می شود: پرویز و جمشید شخصیت های اساسی قصه هستند که مادر یک خانه آپارتمانی آشفته به طور غیر معقول آنها را روایت می کند. مسئله اساسی در فیلمنامه این اثر کشف می شود. فیلمنامه پر از ارجاعات به مردانی است که بدون چالش شخصیتی زنان یک خانه را افسرده کرده اند. دوست پرویز، جمشید هاشم پور ، نه دوست خوبی است و نه مرد خوبی. مرموز بودن دلیل بر متفاوت بودن نیست. داستان مخاطب را مدام به بیرون از آپارتمانی ارجاع می دهد که حتی دوربین حاضر نیست یک نمای لانگ شات از آن به تصویر بکشد.

*لذت درک نشدن

سینما زبان مشترک همه انسان های روی زمین است. سینمایی که جامعه خود را مجهول به تصویر بکشد، ناسینمای دوست نداشتنی تاریخ است. به عنوان مثال در سالنی که من شاهد «سرکوب» سینمای ایران بودم، تنها یک نفر دیگر به تماشا نشسته بود. این موضوع تقاص لذت درک نشدن تفکرات یک مولف در حوزه هنر است. هنر برای پردازش تفکر به گونه ای که درک و باور آن برای آحاد یک جامعه ساده باشد به وجود آمده است. تا مادامی که ما با شعار مدرنیته از ارائه تفکری قابل درک برای مخاطب فرار کنیم، نباید انتظار آشتی مخاطب با سینما را داشته باشیم. ای بسا اندک مخاطبان ثابت سینمای ایران نه به خاطر پرده نقره ای، بلکه به خاطر تفریح و فرار از روزمرگی ها پا به سالن های تاریک سینما می گذارند. هنرمند به کسی گفته می شود که تفکراتش برای جامعه خود باورپذیر باشد.

*تصویر سیاه

عنصری که گوران را نسبت به سایر کارگردانان فعال در حوزه زنان متمایز می کند، نگاه بیضایی وار به مسئله جنایت و مکافات است. شکل درگیری های زنانه و روایت مرگ پرویز و جمشید مخاطب را شگفت زده نمی کند، اما برای کشف چرایی وی را جذب خواهد کرد که متاسفانه در انتها گوران نشان می دهد اگر همه المان های سینمایی را از فیلمنامه بگیریم و آن را در یک بلک باکس سالن تئاتر اجرا کنیم، هیچ اتفاق بدی برای ایده مرکزی رخ نخواهد داد و مخاطب دیگر با زوائد دکوپاژ و تصویر روبه رو نمی شود. مسئله اساسی من با طرح موضوع «سرکوب» است. این اثر نگاه حمایت کننده ای نسبت به زنان جامعه ایرانی ندارد. ابداً زن یک جامعه ایرانی را به خوبی نشان نمی دهد. صرف این که ما برای طرح موضوع صراحتاً بیان کنیم یک خانواده به سختی زیر بار حرف زور یک مرد زندگی کرده اند، در سینما توصیف قابل قبولی نیست. دوم اینکه زنانی که مکر خود را در عدم بیان دانسته های یک واقعیت پنهان می کنند، ابداً شخصیت مادرانه یک جامعه ایرانی را ندارند . گریم و بازی متفاوت باران کوثری و پردیس احمدیه به عنوان دو قطب غیر فعال یک خانه آشفته ایرانی، بر دغدغه های تئاتری کارگردان می افزاید و از بار سینمایی – واقعی یک اثر اجتماعی – دراماتیک کم می کند. از نظراخلاقی و روانشناسی، آدم های یک قصه تا مادامی که با طرف دوم زندگی خود (پدر ، مادر ، همسر ، فرزند ، دوست) روبه رو نشوند، شخصیت را بروز نمی دهند. واکنشی که زنان این خانه به رفتار بیمارگونه مادر در برابر دوست پرویز و هنگام مکالمه با دیگران نشان می دهند، عمیقاً نمایشی است و شکل سینمایی – رئالیستی را تخریب کرده است.

برگمان در به نمایش گذاشتن تضاد اخلاقی – روانی شخصیت ها استادانه رفتار کرده است. در «گریه ها و نجواها» بیماری خواهر یک خانواده علاوه بر این که شخصیت های قصه را به طور کامل برای مخاطب موشکافی می کند، داستان را نیز رو به جلو حرکت می دهد. در این جا برداشت ضعیف گوران از چنین وضعیت مشابهی نشان می دهد هنرمند نسبت به آنچه به مخاطب ارائه داده است تعهد و مسئولیتی ندارد و تنها به صرف لذت و تفاوت است که هنرمندی را خرج می کند.

*عدم

شکل روایت در «سرکوب» از پوچی به پوچی می رسد. این واقعه زنگ خطری است برای سینمایی که کتابی از داستایوفسکی به دست جمشید هاشم پور داده تا خود را پشت چهره چنین نویسنده بزرگی پنهان کند. پوچ گرایی مسئله هنر نیست، اما به طور ناخواسته می تواند جواب همه پرسش های به وجود آمده برای «سرکوب» باشد.