نقد و بررسی سریال خانگی کرگدن

موضوع اصلی فیلم در سریال به سرعت مطرح می‌شود و وقت مخاطب را تلف نمی‌کند. به جز مصطفی زمانی که تا حد زیادی به تکرار افتاده است، بازیگران کمتر دیده شده‌ای در فیلم می‌بینیم که این کار قطعا از رونماییِ بازیگران متبحر اما تکراری بهتر است. نقش‌های کاظم (پوریا رحیمی سام)، گیسو (هدی زین العابدین)، دانیال (بانیپال شومون) و رها (سارا بهرامی) باعث شده یک دورهمی از کاراکترهای مکمل پدید بیاید که این موضوع برای دنبال کردن آن‌ها در فیلم اهمیت دارد.

در واقع نکته مثبت سریالِ کرگدن، جمع شدن آن‌ها برای رسیدن به یک هدف است. نکته دیگری نیز که تا حد زیادی به قسمت اول این سریال هیجان داده، معرفی توانایی‌های تک تک آن‌ها در یک تدوین موازی است که هم ریتم خوبی را ایجاد می‌کند و هم زمانِ حال را از دست نمی‌دهد.

اما آنچه از همین ابتدا می‌رود تا دل مخاطب را بزند، استفاده زیاد از نماهای شلخته برای ایجاد هیجان است که بیش از پیش در صحنه موتورسواریِ نوید به چشم می‌آید. نماهایی که فقط سعی کرده‌اند از زوایای مختلف گرفته شوند و به اصطلاح ریتم صحنه را بالا ببرند، اما وقتی خود اتفاقی که در صحنه می‌افتد چندان چنگی به دل نمی‌زند، تدوین هم نمی‌تواند کمک چندانی به این موضوع بکند.

موتور سواری نوید که حرفه‌ای هم خوانده می‌شود، بسیار مبتدیانه است و تنها به زور موسیقی و اسلوموشن جلو می‌رود. بدترین نمای فیلم نیز زمانی است که نوید به صورت محیرالعقولی می‌تواند از دیواری به آن بلندی پرش کند بدون اینکه از روی موتور جدا شده و به روی زمین پرتاب شود. در زمان حادثه نیز کمترین تلاشی از سوی کارگردان برای باورپذیریِ سوختن او ولو در قالب یک عروسک انجام نشده است.

البته اینکه کارگردانان به سمت فیلم‌های اکشن و هیجان‌انگیز بروند قطعا نکته مثبتی است اما اینکه بخواهند از درآوردن صحنه‌های دشوارِ اکشن فرار کنند و به جایِ کشیدن استوری بورد و کارگردانیِ حساب‌شده، کار را تماما بر دوش جلوه‌های ویژه آن‌هم از نوع ضعیف و تدوین و موسیقی بیندازد، نتیجه چیزی می‌شود که چندان مخاطب را راضی نمی‌کند.

برخوردِ هالیوودی با موضوعِ «هیجان» نیز از اشتباهات رایج فیلمسازان ایرانی است. وقتی گیسو با آن ماشینِ کوهستانی به جای راندن در پیست یا تپه‌های خلوت، پشت سر اسب‌ها و میان گاوهای وحشی مانور می‌دهد، مخاطب را مطمئن می‌کند که فیلمساز بیش از اندازه فیلم‌های هالیوودی تماشا کرده است. این در حالی است که قسمت‌های فرارِ رها با آنکه ساده‌تر پرداخت شده اما چون در دلِ قصه قرار دارد و در نهایت ضعف بدنی او را نیز لحاظ می‌کند، طبیعی و باورپذیر از کار درآمده است.

کرگدن کیست؟

قسمت‌های احساسی و عاطفی فیلم که بیشتر با ماجرای رها و نوید جلو می‌رود، به همراهِ ترانه‌خوانیِ کاظم، توانسته نسبت خوبی را با بخش اکشن- ماجرایی سریال برقرار کند. اما متن ترانه که قرار بوده ارتباط مستقیمی با موضوع سریال و آدم‌های آن داشته باشد، تا حد زیادی نچسب از آب درآمده است.

شعر درباره آدم‌هایی در هیبت کرگدن است که پوستشان از شدت رنج و درد کنده، زمخت و کلفت شده است اما موضوع این است که ما رنجی در این آدم‌ها نمی‌بینیم. این ۵ دوست که گویا برای پولی که قرار بود نوید به دستشان برساند، برنامه‌ریزی‌ها می‌کنند، چندان هم نیازمند و دردمند نیستند. خودشان بدون پول اضافی هم به خوبی سر می‌کنند.

گیسو که در یک خانه ویلایی بزرگ زندگی می‌کند و یک ماشین شاسی بلند دارد. دانیال برای خودش اسب دارد و حتی مکانی اختصاصی برای نگه‌داری آن. رها که وضع مالی‌اش خیلی بهتر از وضع روحی‌اش است. کاظم هم چندان به موزیسین‌های خیابانی که آهی در بساط ندارند و تنها به عشقِ موسیقی می‌سرایند نمی‌خورد و آنقدر خوش است که لحظه‌ای دست از مزه ریختن برنمی‌دارد.

در این میان معلوم نیست چرا نوید انقدر محتاج پول است و از آن سو دوستانی صمیمی و تا این حد لاکچری دارد. این موضوع نشان می‌دهد که تا چه حد مساله درد و رنج برای نویسنده و کارگردانِ اثر غیرقابل لمس است. به همین دلیل کرگدن‌های فیلمش از همین قسمت اول غیرواقعی جلوه کرده‌اند. باید دید در قسمت‌های بعدی سریال، نویسنده چطور نام سریال را با محتوای اثر هماهنگ می‌کند.