نقدی به فیلم: Cold War

پایگاه خبری نمانامه: جنگ سرد سمفونی از نا هماهنگی ها است که اساسا مشکل فیلمنامه دارد و تنها می توانست در این زمان که سینما بیش از همیشه رو به افول است این چنین مورد تعریف و تمجید قرار بگیرد. پاوو پاولیکوفسکی کارگردان فیلم ، شناختی از سینما و هنر ندارد اما به آن اندازه باهوش بود تا با چند حرکت تکنیکی از سیستم تصویری متفاوت نسبت به فیلم های روز گرفته تا تصاویر سیاه و سفیدش روشنفکری های قلابی اش را به منتقدانی که تنها برای آن که لیست پایان سال خود را از ده فیلم مورد علاقه ی خود پر کنند ارائه کند. اول از همه سوال اینجاست جنگ سرد که اسم فیلم را یدک می کشد در کجای فیلم حضور دارد؟ اگر این اتفاق در نیویورک امروزی و یا لندن بود و سابقه بد بازیگران را ، جاسوسی و… را به جرم های دیگر ربط می دادیم چه اتفاقی می افتاد؟ رفت آمد بین کشور ها اگر نبود چه چیزی می شد؟

و اگر هم این جنگ سرد استعاره ای برای روابط عاشقانه ی شخصیت ها و سختی راه رسیدن آن ها به هم است باید بگویم چه عشقی و چه سختی راهی؟ مرد کمی از گذشته زن می فهمد به او آموزش خوانندگی می دهد و بعد عاشق هم میشوند! چطور ممکن است روابط انقدر پیش پا افتاده کنار هم قرار بگیرند؟ و بعد یک صحنه ی جنسی که به حدی بی جا است به این دلیل که ما هنوز ابتدایی ترین المان های عاشقانه را ندیده ایم که حالا این دو شروع به چنین ارتباط فیزیکی کرده اند و تازه اگر جنگ را بخواهیم تعبیر کنیم برای رسیدن عاشق به معشوق در کجای فیلم شاهد این موضوع بودیم که مرد و یا زن بخاطر رسیدن به هم بجنگند آن ها که در همه جا وا داده اند! و تسلیم موقعیت شدند مرد را به راحتی ار کشور خارج می کنند او هم هیچ دفاعی به مانند یک عاشق واقعی انجام نمی دهد زن هم که ازدواج می کند و ماجرا چند سال می گذرد و دوباره همدیگر را میبینند به راستی که این ناهماهنگی در تمام فیلم موج می زند و معلوم نیست این کاراکتر ها از هم چه چیزی می خواهند ، این چه عشق خنثی و عقیمی است که هیچ شور و هیجانی ندارد و تسلیم زمان است؟ و در نهایت نتیجه گیری چگونه است و به چه قیمتی این دو به هم می رسند؟ راهی که میتوانست از اول نیز هموار باشد به دلیل جهل دو شخصیت اینگونه به پیچیدگی های بی حس به اصطلاح عاشقانه تبدیل شده که البته نه عشق را می فهمد و نه حتی پیش و پا افتاده ترین روابط انسانی را ، تصاویر نیز اینگونه به مانند این عشق خنثی هستند تصاویری که گاهی کارت پستالی عمل می کنند و بیش از آن که به سینما ربط داشته باشد شبیه آثار نقاشی است و یا در تک شات به صورت عکس شاید کمی قابل ارزشگذاری باشند با این حال قطعا هیچ ربطی به سینما ندارند و به هیچ وقت به فرم سینمایی نرسیده اند. در انتها  باید بگویم آخرین ساخته ی پاوو پاولیکوفسکی فیلمی ملال آور و بشدت بی ساختار است که تنها کاری که توانست انجام دهد ادای هنری بودن درآوردن و خود را در دل منتقدانی که در سیل بلاک باستر ها گیر کرده اند و تنها به دنبال فیلمی متفاوت هستند تا بگویند هنر است جا کرده و من ترجیح می دهم یک کلیشه ی خوب از جریان اصلی ببینم تا یک فیلم شبیه هنری قلابی!

نویسنده: محمدعلی مترنم