نامه حسن زاده آملی به پروفسور سیدحسن امین

پایگاه خبری نمانامه: علامه حسن زاده آملی این نامه مشتمل بر رهنمودها و آموزه های سلوکی را در ١٣۵۴ خورشیدی برابر سال ۱۳۹۶ه.ق از قم به سید حسن امین در انگلیس فرستاده است:

بسم الله کلمه المعتصمین

نادوا اصحاب الجنه سلام علیکم (سوره اعراف ایه ۴۷)

حضور انور استاد جناب اقای دکتر امین. زاد الله صدره شرحا

دل و جان ما سر به سر پیش تو است

نفخه ای از نفخات بهشت برین بود یا شمه ای از گلشن جان جانانی که بسان نام نیکویش حسن و مانند وصف دلجویش امین.‌ مشام روح را معطر ساخت پاکتش جویه ای و کلمات صحیفه مکرم ومطهرش هر یک دستنبویه ای که خاطر را عاطر و زبان را به تمثل گفتار رودکی ((بوی یار مهربان اید همی)) ذاکر گردانید. هر کجا هست خدایا به سلامت دارش ! یارب دعای خسته دلان مستجاب کن

از این مسجون در سجین آمال و امانی و مغبون از بازرگانی بازار انسانی” تفقدی فرموده اید؛ بسیار شاکریم. مقالت معهود که به حسن نظر ان که(( افرین بر نظر پاک خطا پوشش باد)) مطبوع افتاده بود و به خاتم قبول انگشت سلیمانی آن جناب مختوم شده به طبع رسیده است.
شگفتا که آن طایر قدسی. از چون منی مرغ بال و پر شکسته و چشم و پا بسته دستور العمل طیران به قله قاف قرب الی الله تعالی را انتظار دارد.در ترک امتثال بیم اسائه ی ادب است. لذا کلماتی چند به عنوان ((تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر و تواصوا بالمرحمه))که از مائده و مئدبه جود حاتمان علم و ادب فراهم گردید

تمتع ز هر گوشه یافتم ز هر خرمنی خوشه ای یافتم

به رشته تحریر در امده است،م امید است که دلپزیحر واقع شود.

نیک خواهان دهند پند ولی نیکبختان شوند پند پذیر

اقای من! پیشانی صدق و اخلاص بر درگاه دوست نه و از صمیم قلب بگو امدم . اگر گفتند اینجا چرا امدی؟بگو به کجا روم ؟و به کدام در رو کنم

این ره است و دگر درم ره نیست این در است و دوم رهم در نیست

اگر گفتند به اذن چه کسی امدی؟بگو شنیدم

بر ضیافت خانه فیض نوالت منع نیست

در گشاده است و صلا در داده، خوان انداخته(۱)

اگر گفتند تا به حال کجا بودی؟ بگو راه گم کرده بودم.

اگر گفتند چه چیز آورده ای ؟بگو اولا دل شکسته که از شما نقل است:

در کوی ما شکسته دلی می خرند و بس

بازار خود فروشی از ان سوی دیگر است

و ثانیا:

من گدایم چه توانم ببرم در بر شاه ؟

طمع بخششم از درگه سلطان من است

و ثالثا: الهی آفریدی رایگان روزی دادی رایگان بیامرز رایگان ! تو خدایی نه بازرگان

اگر گفتند بیرونش کنید بگو

نمی روم ز دیار شما ز کشور دیگر برون کنید از این در در آیم از در دیگر

اگر گفتند این جرئت را از که اموختی؟ بگو از حلم شما…

اگر گفتند قابلیت استفاضه نداری بگو قبلیت را هم شما افاضه می فرماییدباز اگر از تو اعراض کردند بگو

به والله به باالله به تالله به حق ایه نصر و من الله

که کو از دامنت دست بر ندیرم اگر کشته شدم الحکم لله

اگر گفتند : مذنبی بگو : اولا شنیدم شما غفارید ثانیا من ملک نیستم ادم زاده ام

و ثالثا:

نا کرده گنه در این جهان کیست؟ بگو

آنکس که گنه نکرده و زیست بگو

من بد کنم و تو بد مکافات دهی!

پس فرق میان من و تو چیست بگو

اگر گفتند این حرف ها را از کجا یاد گرفتی؟بگو

بلبل از فیض گل اموخت سخن ورنه نبود

این همه قول و غزل و تعبیه در منقارش

اگر گفتند چه می خواهی؟ بگو

جز تو مارا هوای دیگر نیست جزء لقای تو هیچ در سر نیست

خوشتر از گفته تو گفتاری بهتر از دفتر تو دفتر نیست

دلگشاده تر ز محضر قدست محضر هیچ نیک محضر نیست

جانفزا تر ز نفحه انست نفحه شک و عور و عنبر نیست