معرفی کتاب کافکا: به سوی ادبیات اقلیت

نام کتاب: کافکا: به سوی ادبیات اقلیت

نویسنده: ژیل دلوز و فلیکس گتاری

مترجم: حسین نمکین

انتشارات: بیدگل

نوبت چاپ: چاپ دوم ۱۳۹۷

تعداد صفحه: ۱۹۳

پایگاه خبری نمانامه: نیویورک‌تایمز روز چهارم نوامبر ۱۹۹۵ نوشت: «ژیل دلوز، فیلسوف و استاد دانشگاه که آثار فراوانش در زمینۀ هنر، ادبیات و اندیشۀ انسانی بر متفکران فرانسوی اثرگذار بود، روز شنبه در پاریس مرد. اعضای خانواده‌اش گفتند که او از پنجرۀ آپارتمانش بیرون پرید تا به بیماری ریوی مزمنش که رو به وخامت بود و اخیراً بابتش تحت عمل جراحی قرار گرفته بود، پایان دهد.»

دلوز در دوران جوانی بیمار شد، و تا آخر عمرش از مشکلات تنفسی شدید رنج برد. در سال‌های آخر، کارهای ساده‌ای مانند نوشتن را به زحمت انجام می‌داد. او معتقد بود که بیماری‌اش او را شبیه «گوزن کوهی بسته شده به دستگاه اکسیژن» کرده ‌است.

گرِگ لامبرت می‌نویسد: «شاید دلوز هم فیلسوف مردۀ نسل ٰما ٰباشد. منظورم این است که مرگ او نشانگرِ نوعی سپری‌شدنِ فلسفه نیز بود؛ این سپری‌شدن، در این سخن ترسناکِ فوکو پیش‌بینی شده بود: ٰروزی این قرن را قرن دلوز خواهند خواند.ٰ»

ژیل دلوز در ۱۸ ژانویه ۱۹۲۵ در خانواده‌ای متوسط در پاریس به دنیا آمد و بیشتر عمرش را آنجا گذراند. تحصیلات اولیه‌اش را در طول جنگ جهانی دوم گذراند و در سال ۱۹۴۴ وارد دانشگاه سوربن شد. معلمانش در آنجا چندین متخصص برجسته در تاریخ فلسفه بودند که علاقه مادام‌العمر دلوز به فلسفه مدرن مدیون این معلمان بود. او در دانشگاه سوربن و سپس در دانشگاه لیون به تدریس فلسفه پرداخت و سال‌ها به عنوان استادیار در دانشگاه تدریس کرد. در این دوره بود که دوستی پایداری میان او و میشل فوکو شکل گرفت و سپس به واسطه فوکو به سمت استادی دانشگاه ونسن منصوب شد و در آنجا با روانکاو فلیکس گتاری آشنا شد. وقتی فوکو در سال ۱۹۸۴ درگذشت، دلوز برای ادای احترام به او کتابی به نام «فوکو» منتشر کرد که حاصل مطالعاتش درباره‌ی آثار وی بود. اهمیت اندیشه‌های دلوز از بسیاری از متفکران هم‌تراز او شاید بیشتر باشد، زیرا او باب کاملاً تازه‌ای را در این عرصه گشود. بازنگری شالوده‌های فلسفه و ابداع مفاهیم جدید در این حوزه این اهمیت را افزون می‌کند. این بازخوانی‌ها و بازنگری‌ها باعث شد که دلوز آثاری درباره هیوم، کانت، نیچه، لایبنیتس، برگسون و اسپینوزا تالیف کند.

ژیل دلوز با همکاری فلیکس گتاری چند کتاب بسیار متمایز نوشت و بیان فلسفی را از اساس نو کرد. این همکاری تا زمان مرگ گتاری ادامه داشت. آنها در ایران به واسطه‌ی ترجمه‌‎هایی که از آثارشان انجام شده بسیار شناخته شده هستند.

کتاب «کافکا: به سوی ادبیات اقلیت» نوشته‌ی ژیل دلوز و فلیکس گتاری نخستین بار در سال ۱۹۸۶ منتشر شد. آنها در این کتاب با به چالش کشیدن تفاسیر مرسوم از آثار کافکا، و به جای پرداختن به دسته‌بندی‌های متعارف و ژانرهای ادبی، مفهومی از ادبیات اقلیت را ارائه می‌کنند.

حسین نمکین مترجم کتاب، در بخشی از مقدمه نوشته است: «اما کافکای دلوز-گتاری. آنها می‌گویند ٰکسی که تا بحال موقع خواندن کافکا به صدای بلند نخندیده، هنوز کافکا را نخوانده است ٰ اما چطور چنین چیزی ممکن است؟! دلوز همیشه در پاسخ به این سؤال، انگشت اشاره‌اش را به سمت نیچه گرفته است. نیچه فیلسوف نیروها، نیچه زایش تراژدی، نیچه فراسوی نیک و بد و در آخر، نیچه شطحیات. اما حقیقتاً این کافکای دلوز چگونه موجودی است؟»

به‌راستی این کافکای دلوز چگونه موجودی است؟ همان کافکای رنجور و تنهایی است که در چنگال پدری بی‌رحم گرفتار شده؟ همان کافکای دلمرده‌ای است که به حشره تبدیل شده است؟ آیا کافکایی بیمار و ناتوان ذهنتان را مشغول می‌کند؟ نه، این کافکا، کافکای دلوز و گتاری نیست. آن‌ها در کتاب «کافکا: به سوی ادبیات اقلیت» نظری کاملاً متفاوت دارند. آن‌ها در این کتاب، کافکای متفاوتی را جلوی چشمتان می‌گذارند. شخصیتی که احتمالاً پیش از این نمی‌شناختید.

دلوز و گتاری برای کافکا پرونده‌ای به عنوان یک مرد خوشبخت، که در هر مرحله مقاومت می‌کند، ایجاد می‌کنند. کافکایی که آن‌ها در این کتاب به ما نشان می‌دهند، کافکایی شادان و نیرومند و قوی‌پنجه است، که کارهایش سنجیده‌تر و شادتر از آن چیزی است که به نظر می‌رسد.

این کتاب ۹ فصل دارد، فصل اول این کتاب با عنوان «محتوا و بیان»، با این پرسش شروع می‌شود که «چگونه می‌شود به جهان آثار کافکا وارد شد؟» و این بحث با وام گرفتن از خود کافکا و ارجاع به تمثیل‌های او در آثارش پی گرفته می‌شود. پس از فصل دوم با عنوان «ادیپِ اغراق شده» به فصل سوم کتاب می‌رسیم که مهمترین فصل این کتاب است، با عنوان «ادبیات اقلیت چیست؟» که یکی از مشهورترین مقاله‌ها در دنیای فلسفه و نقد ادبی است. بسیاری از مخاطبان جدی فلسفه و ادبیات، کتاب «کافکا: به سوی ادبیات اقلیت» را با این فصل می‌شناسند.

فصل چهارم «مؤلفه‌های بیان» و به ترتیب «درون‌ماندگاری و میل»، «تکثیر سِری»، «رابط‌ها»، «بلوک‌ها، سِری‌ها، شدت‌ها» و «آرایش چیست» دیگر بخش‌های کتاب هستند. به طور حتم دوستداران کافکا و علاقه‌مندان به آثار ادبی معاصر از خواندن کتاب «کافکا: به سوی ادبیات اقلیت» لذت خواهند برد.

قسمتی از فصل سوم کتاب: «هر زبانی، فقیر یا غنی، همواره نیازمند نوعی قلمروزدایی دهان، زبان و دندان‌هاست. دهان، زبان و دندان نیز به‌نوبه خود، قلمرو آغازین خود را در غذا پیدا می‌کنند. و به‌تبع قلمروزدایی آنها مصادف است با درگیرشدنشان در فراگویی اصوات. به این ترتیب، بین خوردن و حرف زدن، نوعی انفصال وجود دارد؛ و همچنین، به‌رغم ظاهر قضیه، چنین انفصالی میان خوردن و نوشتن هم هست: البته شکی نیست که نوشتن به هنگام خوردن، بارها آسان‌تر از حرف زدن به هنگام خوردن است؛ اما در ادامه، نوشتن یک گام جلوتر هم می‌رود؛ یعنی کلمات را به چیزی تبدیل می‌کند که می‌توانند با غذا رقابت کنند. و این همان انفصال میان محتوا و بیان است. حرف زدن، و مهم‌تر از آن نوشتن، روزه گرفتن است. کافکا وسواسی دائمی نسبت به غذا دارد، و مهم‌تر نسبت به نوع اعلای غذا، که همان غذای حیوانی یا دقیق‌تر همان گوشت است، و نسبت به دهان، نوشته و دندان‌ها، و دندان‌های بزرگ، و دندان‌های پوسیده یا دندان‌های روکش‌دار طلا. مشکل اساسی او با فلیسه هم دقیقاً همین است. گرسنگی یکی از مضامین ثابت نوشته‌های کافکاست و به این معنا، نوشته‌های او نوعی تاریخ روزه‌داری است…»

ندا صالحی