مجموعه داستان بگذار برسانمت/

مجموعه داستان «بگذار برسانمت» نوشته محمدرضا گودرزی توسط انتشارات هیلا منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، مجموعه داستان «بگذار برسانمت» نوشته محمدرضا گودرزی به تازگی توسط انتشارات هیلا منتشر و راهی بازار نشر شده است.

این اثر مجموعه داستان جدید گودرزی است که پیش از این هم چند مجموعه داستان را منتشر کرده است. «بگذار برسانمت» ۱۷ داستان کوتاه را با این عناوین در بر می‌گیرد:

بگذار برسانمت، این من نیستم، زنگ حساب، ای خدا مُردم، سرم را بردی، علی آقا، سامورایی، یکی بود یکی نبود، شرط بندی، ولش کنین، پیرزن، گنج، انگشتر، واقعه در پارک، می‌خواهم بروم کوه، بیا بالا، گل.

در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:

من و نیما همان طور سر جامان میخکوب شده ایم. زنم یک بند گریه می کند و مامان مامان می گوید، اما یک قدم جلو نمی رود. بعد دودی از دهان نیلو بیرون می آید و وارد دهان مادرزنم می شود. در این لحظه سر و کله پیرزن پیدا می شود. به من می گوید: «آن سنجاقی را که جلو پات افتاده بردار و به پیراهن مادرزنت وصل کن.»

آن را بر می دارم. دست دراز می کنم و به پایین دامنش که تو هوا از صندلی آویزان است می چسبانم. حالا نیلو روی زمین افتاده و گریه می کند، رنگ و روش عادی شده، ولی مادرزنم به سقف چسبیده و بلند بلند می خندد و صندلی خالی اش تو هوا تکان می خورد. بلند می شوم و با نیما زیر بغل نیلو را می گیریم. زنم از جا تکان نمی خورد. دستش را می گیرم و می کشم. می گوید: «بی رحم! آخر کمر مامانم درد می کند. اگر از آن بالا بیفتد چی؟»

می گویم: «ان شاءالله که نمی افتد.»

بعد با نیلو و نیما به طرف در می رویم. به آن جا که می رسیم می گویم: «خانم! اگر نمی آیی، در را قفل کنم.»

این کتاب با ۱۱۱ صفحه، شمارگان ۷۷۰ نسخه و قیمت ۷۰ هزار ریال منتشر شده است.

آن وقت من کلاس سوم بودم و درسم خوب بود و کسی بهم نمی‌گفت نیا.
تابوت روی دست‌های بابام و عمو حمید و عمو احمد و دایی محمود بود و من کنارشان می‌دویدم.
خیلی تند می‌رفتند.
انگار زنگ مدرسه‌ی مرده‌ها خورده بود
و مادربزرگ دیرش شده بود…

#زنگ_حساب
از مجموعه داستان #بگذار_برسانمت
#محمدرضا_گودرزی
نشر هیلا