قهرمانان دهه ۶۰ ؛ نگاهی به سینمای جنگ

 

 

پایگاه خبری نمانامه: در سال های جنگ تحمیلی، قشرهای مختلف سنی درگیر این رویداد شده، نوجوانان نیز از این قاعده مستثنی نبوده و حتی وارد خط مقدم جنگ شدند. سینمای کودک و نوجوان هم به تبع آن نسبت به جنگ واکنش نشان داده و آثاری را تولید کردند که قهرمان هایشان به نوعی به جنگ پیوند خورده اند.
رسول ملاقلی پور در نخستین ساخته سینمایی اش(نینوا)، قهرمان فیلم خود را نوجوان شانزده ای ساله ای به نام ابوالفضل قرار داده که باید یک مجروح را از خط مقدم به پشت جبهه منتقل کند. او در این مسیر با موانع و حوادث مختلفی رو به رو و در کوره جنگ آبدیده می شود. یکی از نقاط قوت فیلم هم به پرداخت شخصیت ابوالفضل در این فیلم برمی گردد که ملموس و باورپذیر از کار درآمده است. همچنین باید به رابطه شکل گرفته میان او و راننده لودری که به واسطه برخورد ترکش با چشمانش نابینا شده، اشاره کرد. با این وجود ، فیلم خامی هایی دارد که با توجه به تجربه اول ملاقلی پور در عرصه سینما طبیعی به نظر می رسد.
نظام فاطمی هم در فیلم «زنگ اول»، قهرمان خود را نوجوانی به نام علی قرار داده که تمام افراد خانواده اش را در بمباران شهرها از دست داده و حال می خواهد با رفتن به جبهه و جنگیدن با دشمن انتقام خون آنها را بگیرد. فاطمی در این فیلم، متنی را تدارک دیده که کلیشه ها در آن حرف اول و آخر را می زنند. به همین دلیل نیز شخصیت اصلی فیلم استحکام و صلابت لازم را نداشته و کلیشه هایی آشنا و دم دستی لطمه هایی جدی به آن وارد کرده است.
کاری که سیروس کاشانی نژاد هم در فیلم «ستاره دنباله دار» انجام داده و قصه اش را براساس حضور نوجوانی به نام محمدحسین در جبهه شکل داده است. او پس از شهادت یکی از اهالی روستا به جبهه رفته و تعدادی از نیروهای دشمن را کشته و یک تانک را هم منفجر می کند. کاشانی نژاد در این فیلم همچون «زنگ اول»، به سراغ مایه هایی از انتقام در بستر جنگ رفته و با گسترش آن فیلمنامه خود را کامل کرده است. بازی خوب بازیگر نقش محمدحسین از دیگر نقاط قوت فیلم است که برخی ضعف های موجود در فیلمنامه کار را پوشانده است.
«بهار» ساخته ابوالفضل جلیلی دیگر فیلم این حوزه در دهه ۶۰ است که پس از اکران عمومی، بارها از شبکه های مختلف تلویزیونی پخش شده است. بهار داستان پسری نوجوان به نام حامد است که در آغاز جنگ و هنگام بمباران شهر بستان، پدر و مادرش را گم کرده و به اردوگاه جنگ زدگان در شمال کشور برده می شود. در آنجا با پیرمردی جنگلبان آشنا شده که نگهداری از حامد را تقبل می کند. رابطه پدروپسری شکل گرفته میان این دو، مهمترین نقطه قوت فیلم است و باورپذیری خوبی هم در آن جریان دارد. «بهار» همچون بسیاری از فیلم های کودک و نوجوان پایان امیدوارکننده ای نیز دارد که طی آن حامد از رادیوی کلبه جنگلی خبر آزادی بستان را شنیده و لبخندی بر چهره اش می نشیند. مهدی اسدی هم که دو سال بعد در فیلم «گال» دیگر ساخته ابوالفضل جلیلی نقش محوری کار را به عهده گرفته، انتخاب خوبی برای نقش حامد بوده که به خوبی از عهده ایفای این نقش برآمده است.
منوچهر عسگری نسب هم در فیلم «خانه در انتظار»، یک نوجوان را قهرمان فیلم خود قرار داده و تا جایی که توانسته واقع گرایی به آن تزریق کرده است. به همین خاطر هم «خانه در انتظار» می تواند سند مناسبی برای برشی از دهه ۶۰ ایران درگیر جنگ تحمیلی باشد. پسری نوجوان همراه مادرش پس از آغاز جنگ از شهر سوسنگرد مهاجرت کرده و در اقامتگاه جنگ زدگان در زنجان ساکن می شوند. این در حالی است که پدر خانواده در آبادان مانده و مادر و پسر به دنبال خبری از او به هر دری می زنند. عسگری نسب با تکیه بر قهرمان نوجوان خود به شکل مستقیم به جنگ نپرداخته و به عوارض و مشکلات ناشی از آن پرداخته است. در عین حال بازی های خوبی هم از بازیگرانش گرفته و واقع گرایی را جایگزین آن کرده است.
«باشوغریبه کوچک» ساخته بهرام بیضایی یکی دیگر از نمونه های موفق همکاری سینمای کودک و نوجوان و سینمای دفاع مقدس است که با وجود گذشت ۳۰ سال از اکرانش همچنان تازگی و طراوت خود را حفظ کرده است. باشو نوجوانی است که در روزهای آغازین جنگ خانواده اش را در بمباران از دست داده و پس از سوار شدن در قسمت بار کامیون، به شمال کشور می رود. در حالیکه هیچ شناختی از این منطقه نداشته و زبان آن ها را هم متوجه نمی شود. همین تضاد است که به نیروی محرکه فیلمنامه تبدیل شده و باشو را وارد چالشی جدی می کند. ورود نایی به داستان و حمایت او از باشو، نقطه عطف فیلمنامه این اثر است که قصه را وارد فاز تازه ای می کند. رابطه نایی و باشو به مرور و با ظرافت خاصی به رابطه مادر و فرزندی تبدیل می شود که اوج آن را در سکانس گم شدن باشو در بازار محلی و برخورد خشمگینانه نایی با او می بینیم. دیگر نقطه قوت فیلم بازی عدنان عفراویان و سوسن تسلیمی در نقش های اصلی آن است که کاملا با نقش هایشان هماهنگ شده و به باور مخاطبان خود می نشینند.