سیاست «موازنه‌ی منفی»!

به قلم: زنده یاد ایرج افشار

□ ۱ـ درآمد

سیدحسن تقی‌زاده در نامه‌یی مورّخ ۲۶ بهمن ۱۳۲۶، خطاب به وزارت امور خارجه به موضوع نفت و مقاصد شوروی و انگلیس و امریکا پرداخته است و از مقوله‌ی سیاست «موازنه‌ی منفی» سخن به میان آورده و طبعاً نظرش به نظریه‌یی‌ست که دکتر محمد مصدق در آن وقت عنوان و مصطلح کرد.

تقی‌زاده اعمال این سیاست را موجب کم‌شدن توقعات شوروی دانسته و معتقد بوده است که «سیاست مثبت» عواقبی نامناسب در پی خواهد داشت. نوشته است: «ظاهراً عقلای انگلیس به حصول آن‌چه به‌قول بعضی ناطقین در ایران «موازنه‌ی منفی» نامیده شده، مایل‌ترند و گمان می‌رود بیش‌تر راغب باشند که هم روس‌ها عقب بروند و هم خودشان… لیکن اگر روس‌ها یا مستقیماً و یا به وسایلی غیرمستقیم تسلط خود را در ولایات شمالی مداومت بدهند، ناچار موضوع «موازنه‌ی مثبت» به‌میان آمده، موجب اشکالات عظیمی برای مملکت ایران خواهد شد…»۱

۲ـ  متن نامه‌ی محرمانه

متن حاضر از روی مسوده‌یی به خط خود تقی‌زاده از نامه‌یی‌ست که آن را در تاریخ ۲۶ بهمن ۱۳۲۳ / ۱۰ مارس ۱۹۴۵، توسط حسین قدس نخعی از لندن به نصرالله انتظام وزیر امور خارجه‌ی وقت فرستاده است:

«جناب آقای انتظام، وزیر امور خارجه

اگرچه تا حد امکان سعی کرده‌ام شمّه‌یی را از آن‌چه از اوضاع سیاسی بین‌المللی و این مملکت فهمیده و استنباط کرده‌ام مرتباً از گاهی به گاهی به‌وسیله‌ی تلگرافات رمز معروض بدارم، ولی غالباً تصور می‌کردم که اگر می‌توانستیم هرچندی یک‌بار یک چاپار سیاسی از لندن به تهران و بالعکس داشته باشیم، ممکن بود مطالب را بهتر و بیش‌تر تشریح نموده، بی‌ملاحظه شرح داد.

در این موقع که اجازه فرمودید آقای قدس ]نخعی[ به سمت چاپار سیاسی عازم تهران شود، من می‌خواهم شرحی راجع به کلیه‌ی اوضاع سیاسی، نه مطابق آن‌چه عین حقیقت است، بلکه مطابق فهم و استنباط بنده و در واقع آن‌چه از این نقطه مشاهده می‌شود، عرض کنم. قبلاً لازم می‌دانم به سه نکته که برای رفع بعضی اشتباهات بیان آن‌ها ضرور به‌نظر می‌آید، اشاره کنم.

نخست، آن‌که اطلاعات شخص خارجی صاحب‌نظر در سیاست مملکت خود و امور بین‌المللی که در این مملکت (انگلستان) مقیم است، در این زمان جنگ در درجه‌ی اول از نشریات مختلفه از جراید و مجلات و کتب و رسایل و بعد از مذاکرات با اشخاص کم و بیش باخبر از بطون امور حاصل می‌شود. این اطلاعات در حقیقت غالباً چیزی‌ست تهیه‌شده با نظر مدیران امور و وزارت اطلاعات و وزارت خارجه و مقامات عالیه‌ی نظامی و حاوی‌ست به آن‌چه صلاح یا لازم می‌دانند اعلام کنند و به‌طوری که خود می‌خواهند نشر کنند. یعنی چیزی‌ست که اولیای امور می‌خواهند مردم مملکت آن‌طور اعتقاد
]پیدا[ کنند و خارجیان نیز غیر از آن چیزی پی نبرند و به‌اصطلاح معروف آن‌چه را که می‌خواهند به خورد مردم بدهند، به دقت تهیه نموده و نشر می‌دهند و اگرچه این ترتیب محدودیت دلیل آن نیست که آن‌چه انتشار داده می‌شو‌د، صحیح نباشد، بلکه قسمت زیادی از آن چون برای مردم خودشان و وکلای مجلس نیز همان را اظهار می‌کنند، دارای شمه‌یی از حقیقت است.

لیکن، عیب کار در این‌جاست که به‌قول معروف انگلیسی، وقتی اطمینان به یک اظهاری حاصل می‌شود که یقین توان داشت که آن اظهار «مطابق حقیقت و کل حقیقت است و چیزی غیر از حقیقت در آن نیست»، آن‌چه در اظهارات از مجاری رسمی نقص دارد، این است که شرط دوم و سوم را فاقد است، یعنی آن‌چه بیرون داده می‌شود، غالباً تمام حقیقت نیست، بلکه قسمتی از آن است (اگر اصلاً دارای حقیقت باشد) و قسمت‌های باقی حذف شده و نیز قسمت‌های خلاف حقیقت گاهی به توریه یعنی به شکل قابل تأویل (یا به‌اصطلاح فرنگی‌مآب‌ها دروغ دیپلماسی) در آن داخل است.

این است که چون برای مشاهده‌ی منظره‌ی امور عالم و حقایق اوضاع دنیا و جریان اصلی و حقیقی کارها چنان‌که هست، از ده دریچه فقط یکی را باز می‌کنند و باقی را می‌بندند و آن‌چه فقط از آن دریچه توانید دید نیز گاهی دارای اغفال بصر است، بنابراین آن‌چه را که شخص مقیم لندن مثلاً می‌شنود و می‌بیند، عین حقیقت به تمامه نیست و ناچار باید فهم و عقل خود را به‌قدری که کم یا بیش خدا به او داده، اعمال نموده و نتیجه‌ی استنباط خود را بگوید و این‌جاست که اختلاف اعتقاد در اشخاصی که در یک نقطه ساکن هستند و همان جراید را می‌خوانند، پیدا می‌شود. پس اگر این‌جانب مطالب را به نحوی بیان کنم که موافق با بیان یکی دیگر از آن‌ها که بر همان منابع اطلاع دسترس دارند، نباشد، نباید موجب تعجب گردد.

بعضی اوقات هم باید اقرار کنم که فهم من به بطونی که غالباً هم‌وطنان ما برای هر چیزی قائلند ـ و علاوه بر بطن اول و دوم که گاهی شاید من هم قبول داشته باشم، هر مطلبی را دارای هفت بطن دانسته و فقط بطن هفتم را که البته به عقیده‌ی آن‌ها سرّی‌ست که فقط در اسناد سیاسی محرمانه‌ی جیب و بغل وزیر امور خارجه‌ی انگلیس مکتوم است، مطابق حقیقت می‌شمرند لاغیر ـ نمی‌رسد و از درک آن‌ها قاصر است… دست انگلیس به‌تدریج از علاقه‌جات خود در امریکای شمالی و جنوبی و جزایر آن‌جا تا حدی کوتاه می‌شود و میدان برای امریکا خالی‌تر می‌گردد و هم‌چنین تا اندازه‌یی در شرق اقصی که باز امریکایی‌ها نفوذ کلی خواهند داشت و انگلیس فقط با برمه و مالای و سنگاپور برای حفظ تسلط کامل خود سعی خواهند نمود. ولی نهضت هندوستان برای استقلال، برای نفوذ او در خود هند خطر عظیمی‌ست که گمان نمی‌رود رفع آن خطر سهل باشد و ماده عاقبت منفجر نشود.

در میان جمله‌ی این اوضاع عمومی عالم و نظر اجمالی به اطراف آن، چیزی که بالخصوص با ما ارتباط مستقیم پیدا می‌کند، عبارت است از میزان علاقه و نفوذ انگلیس در شرق وسطی و اندازه‌ی جد و عطف توجه آن‌ها به این قسمت دنیا و درجه‌ی ایستادگی و استحکام آن‌ها در حفظ و بلکه تزیید نفوذ و منافع و تسلط خود در این منطقه و نیز مخصوصاً وسعت دایره و حدود قسمت مورد علاقه‌ی آن‌ها، و از طرف دیگر، اصرار روس در ایجاد «مناطق امنیت» در پشت سر حدّات خود که از نفوذ غیر در آن مناطق مانع شود.

خطر بزرگ ایران از آن است که اصرار روس در این نظر شامل ایران شمالی هم شده و انگلستان در مقام عجز از عقب‌نشاندن آن‌ها از آن خطه‌، خود نیز محض جلوگیری از پیشرفت آن‌ها رو به جنوب، دست از محکم‌کردن ریشه‌ی تسلط خود در قسمت مرکزی و جنوبی ایران برنداشته، بلکه بر میزان تسلط و حتا اشغال نظامی بیفزاید.

ظاهراً عقلای انگلیس به حصول آن‌چه به‌قول بعضی ناطقین در ایران «موازنه‌ی منفی» نامیده شده، مایل‌ترند و گمان می‌رود بیش‌تر راغب باشند که هم روس‌ها عقب بروند و هم خودشان، و باز «مملکت حائل» (etat tempon) مستقر شده سر و سامانی گرفته، موجب اطمینان از نگاه‌داشتن روس در پشت سرحدّ شمالی گردد.

لیکن اگر روس‌ها یا مستقیماً و یا به وسایلی غیرمستقیم تسلط خود را در ولایات شمالی مداومت بدهند، ناچار موضوع «موازنه‌ی مثبت» به‌میان آمده، موجب اشکالات عظیمی برای مملکت ایران خواهد شد. در این زمینه، روس‌ها مشغول اقداماتی مستمر و منظم و تدریجی هستند و نه‌تنها مسلک کمونیزم را با همه‌ی قوا و وسایل و مداخلات و تحریکاتی که دارند نشر و تقویت می‌کنند و مانند لوبلین در لهستان شرقی جمعی کمونیست را میدان داده و تقویت کرده، مخالفین آن‌ها را سرکوب یا تهدید می‌کنند و مانند غالب جاها که قوای مسلح خارجی در آن‌جاست، به این رویه که شاهد قول سعدی‌ست عمل می‌شود و «سنگ را بسته و سگ را می‌گشایند».

بلکه خیلی‌خیلی بدتر و خطرناک‌تر از آن نغمه‌ی آذربایجان جنوبی و شمالی و تبلیغات اتحاد میان دو «آذربایجان» است که به انواع وسایل رجب‌آقا و صفراوغلی و داداش بالاها از باکو و گنجه و قراباغ به تبریز و اردبیل و مرند و خوی و ارومیه سرازیر شده و در «آنادیلی» (زبان مادری) ماجراجویان یا کم‌مغزان یا فتنه‌جویان آن نقاط را دعوت به یگانگی و برادری می‌نمایند و حتا مأمورین نظامی و کشوری روس و شاید بعضی نمایندگان قونسولی را از آن‌ها قرار می‌دهند و به این طریق می‌خواهند ترتیبی جعلی و مصنوعی تهیه کرده و فراهم بیاورند که آن جمع فتنه‌جوی که شاید صد یک مردم هم نیستند، علم افراشته از قول ملت بگویند: ما طالب مجزاشدن از ایران هستیم و مایل اتحاد با هم‌زبانان خودمان و باقی مردم از ترس جان جرأت اظهار علنی عقیده‌ی مخالف نکنند.

با این تدبیر، البته در مقابل ممالک دیگر و مخصوصاً امریکا و انگلیس که حاضر بلعیدن این نوع تظاهرات (با علم به جعلی‌بودن آن‌ها) در مقابل زورگویی روس هستند، ظاهراً قلم خواهند داد که به مقتضای منشور آتلانتیک مردم آذربایجان حق شرعی التحاق به جمهوری باکو دارند.

چاره‌ی این کار سهل نیست و محتاج به اتخاذ تدابیر خیلی عاقلانه است و شکی نیست که با همه‌ی وسایل ممکنه باید مقاومت شود و برای باطل‌السحر این‌گونه نیرنگ‌های شیطانی باید کوشید. خواه آن تدابیر نتیجه بدهد و مؤثر باشد یا نه.

و بنده در قلب خودم هیچ شکی ندارم که اولین مقدمه‌ی هر تدبیری برای حفظ مملکت و وحدت ملی و تمامیت ملکی و استقلال آن و موجودیت ملت، با اتحاد ملی و ثبات و قدرت حکومت و فداکاری و گذشت و مقدم‌داشتن منافع عالیه‌ی ملی و رضای صرف الهی بر اغراض خسیسه و منافسات شخصی یا منافع مادی‌ست و مخصوصاً امساک از یاوه‌گویی و بیهوده‌نویسی و بحث و جدال‌های بی‌معنی کوته‌نظرانه در موقع اندیشه‌ی خطر براساس دوام حیات ملت و بقای دولت قدیم که آن‌جا که خانه از پای‌بست ویران است، نباید در بند نقش ایوان بود.

اگر عقل سیاسی و رشد ملی در ارباب سیاست و گویندگان و نویسندگان نمودار شود و از گفتار کم‌فایده و حملات به هم‌دیگر و اختلافات بی‌معنی خودداری نموده، با وسعت صدر و صبر زیاد ائتلافی ثابت تشکیل داده، حکومت قادر و ثابتی را تقویت و پشتیبانی کنند، شاید دولت خود نقشه‌یی برای مبارزه‌ی فعلی و انفعالی با این خیالات فاسد و مهلک خارجیان پیش گرفته و وکلا و نویسندگان و علمداران میدان سیاست تهران را نیز هدایت کرده، به هم‌دستی یک‌دیگر صف متحدی نشان بدهند و مخصوصاً هیأت‌هایی از اشخاص بی‌غرض آذربایجان در تهران و سایر ولایات تشکیل داده، آن‌ها را وادار به کار کردن و مکاتبه و مراوده با اهل آذربایجان نموده، در تبلیغ از راه محبت بکوشند.

و نیز دولت باید نسبت به اهالی آذربایجان ولو ناز کنند و زیاده‌روی و تندی نمایند، روی محبت زیاد نشان بدهد و مأمورین آذربایجانی‌الاصل وطن‌پرست به ادارات آن‌جا مأمور کند که هم ایرانی واقعی بوده و هم با زبان خود اهل محل به آن‌ها حرف بزنند و نصیحت کنند و حتا از خرج‌کردن وجه لازم به‌طور مشروع برای این نوع تبلیغات وطن‌پرستانه کوتاهی نباید بشود.

فرستادن کتب مفیده‌ی آسان به مقدار زیاد و ارزان یا مجانی به آن نواحی مفید است. دیوان قطران تبریزی و صائب تبریزی را بدون تظاهر و سر و صدا انداختن باید در آذربایجان منتشر نمود. البته داخل‌شدن بنده در این نوع تفصیلات که بر اولیای دولت به مراتب روشن‌تر از من است، خارج‌شدن از موضوع اصلی‌ست. لیکن چون خطر جدی‌ست و جادوی دیو قوی را به‌آسانی نتوان دفع کرد، تصور می‌کنم برای هر یک از رجال دولت و ملت فرض است که به قدر قوه‌ی خود جهاد کند و مأیوس نشود و البته در این نوع امور صبر و حوصله لازم است و کوشش که اگر به صبر بکوشیم «حق رها نکند، چنان عزیز نگینی به‌دست اهرمنی.»

به‌نظر بنده در این موضوعات نزدیکی با ترکیه و شاید نصیحت و کمک معنوی و فکری خواستن از آن‌ها شاید بی‌فایده نباشد. ولی این کار باید در آنقره به عمل بیاید نه به واسطه‌ی سفیر آن‌ها در تهران که غالباً مردمان با شائبه‌ی ذهن هستند و مخصوصاً باید به این نکته توجه داشت که ترک‌ها که غالباً نغمه‌ی ترک‌بودن اهل آذربایجان را داشتند و در واقع مقصود باطل و فسادآمیز آن‌ها التحاق آذربایجان به ترکیه بوده‌، حالا شاید با این نوع پان‌ترکیزم در آذربایجان (یعنی التحاق آذربایجان به باکو و در واقع به روسیه) مخالف باشند و اصلاً برخلاف این منظور سعی کنند. زیرا که از‌دست‌رفتن آذربایجان و جداشدن آن از ایران والتحاق به روسیه برای آن‌ها خطرناک و بسیار نامطلوب است. خود ترک‌ها هم در این اوقات برای مملکت خودشان خالی از اندیشه نیستند و قطعاً از تزاید قوت و نفوذ روس پشت‌شان می‌لرزد.

به گمان بنده، نزدیکی و تزیید مودّت بین ایران و ممالک عربی نیز صلاح است و یکی از کارهای خیلی مضر برای وحدت ملی ما ایجاد و نشر لغات و اصطلاحات جدیده به‌جای کلمات معروف عربی‌ست. فعلاً مردم فارسی‌زبان ایران با مردم آذربایجان یک اختلاف و مباینت دارند که جدایی زبان فارسی از ترکی‌ست، لکن صد رشته‌ی اتحاد دیگر دارند که یکی از آن‌ها مذهب تشیّع و دیگری عادات مشترکه و معارف مشترک (کولتور) و مراودات و غیره است و از آن جمله در هزار یا اقلاً پانصد کلمه از زبان هم اتحاد و الفت و علاقه و پیوند وصلت و یگانگی و ارتباط دارند، یعنی در هر دو زبان مشترک است که هر کدام از آن کلمات مانند رشته نخی‌ست که این دو جماعت را به هم بسته و بدین طریق پانصد رشته‌ی بستگی در میان است. ولی وقتی که کلمه‌ی جواب معمولی تمام ایران را تبدیل به کلمه‌ی پاسخ کردیم به‌دست خود یک رشته‌ی اتصال و الفت را بریدیم و دیگر اهل تبریز زبان شما را از آن‌چه هم که بود کم‌تر می‌فهمد و خودمان را دستی از برادران تبریزی مسلمان و شیعه دور کرده‌ایم و اگر امشاسپندان را به‌جای ملائکه اختیار کنید و کلمه‌ی ترکی‌الاصل «قشون» و «ساخلو» را برای این‌که ترکی «منحوس و منفور» است، با این‌که مفهوم عامه‌ی فارسی‌زبانان است دورانداخته کلمه‌ی جعلی و بی‌معنای ارتش و پادگان را که نه اهل آذربایجان می‌فهمند و نه اهل گلپایگان به‌جای آن‌ها بگذارید، این مباعدت و انفصال و بیگانگی را شدت داده‌اید و به داداش‌بیک قفقازی کمک کرده‌اید که دائما می‌گوید ما را با این فارس‌ها چه قرابتی است.

فعلاً می‌دانم حواس ارباب سیاست و اولیای امور ایران بیش‌تر معطوف امر امتیاز نفت شمالی و اصرار روس در آن باب است. اگرچه هنوز که این سطور را عرض می‌کنم (۲۶ بهمن) رییس‌الوزراء و وزیر خارجه‌ی انگلیس و معاون او از سفر یالطه برنگشته‌اند و به این جهت ملاقات و کسب اطلاعی نتوانسته‌ام بکنم و یقین است که در همین موضوع هم صحبت کرده و شاید قراری داده‌اند.

سابقاً عرض شده بود که مستر ایدن صریحاً و جداً توصیه به مقاومت در این امر می‌نمود و حضرات خیلی اظهار همراهی به ما و مخالفت با مقاصد روس در این زمینه می‌کردند. ولی اگر در این کنفرانس اخیر در این باب سست شده باشند، ممکن است ترتیب وسطی پیشنهاد کنند، چنان‌که به لهستان همین نوع پیشنهاد کردند که به‌ظاهر معتدل‌تر از رویه‌ی روس به‌نظر می‌آمد. ولی در معنی همان مثل سابق بود.

از گوشه و کنار شنیده می‌شود که ممکن است پیشنهاد شود در موضوع نفت شمال هم شرکتی روسی و ایرانی به‌طور نصف و نصف مانند شیلات و از روی نمونه‌ی آن تشکیل شود. واضح است که چنین چیزی عیناً باز نظیر امتیاز خواهد بود و شخصاً گمان می‌کنم ما از نظر ثابت خود نباید اصلاً قدمی چپ و راست بگذاریم و پای‌مان نباید بلغزد، بلکه باید ثابت‌قدم باشیم و خود را به موضوع کنارآمدن و حد وسط تا ممکن است آشنا نکنیم. البته این تصورات در باب احتمال پیشنهاد و غیره در حکم اطلاعات امروز است و بعد با آن‌چه اطلاع پیدا می‌کنیم شاید مطابقت تام ندهد. در هر صورت، کم‌ترین چیزی که باید بکنیم مقاومت انفعالی‌ست…».۲    ■

پی‌نوشت‌ها: ۱ـ تقی‌زاده، سیدحسن، نامه‌های لندن، به‌کوشش ایرج افشار، تهران، نشر فروزان‌روز، ۱۳۷۵، ص ۱۶۷. ۲ـ هم‌او، صص ۱۵۳ـ۱۷۱.