نقد و بررسی رمان آب شور نوشته چارلز سیمونز

به قلم: غزل قربانپور

پایگاه خبری نمانامه: رمان ” آب شور” نوشته چارلز سیمونز رمان بخصوصی است این را می توان از همان سطور اولیه داستان دریافت:

تابستان ۱۹۶۳ من عاشق شدم و پدرم غرق شد…”

همین ابتدای داستان از خود می­پرسیم چرا؟ و چطور؟

میشل پسر نوجوانی است که تعطیلات را کنار دریا  ویلای شخصی­شان می­گذراند. در همسایگی آنها مادر و دختری زندگی می­ کنند.

میشل کاراکتر اصلی داستان است که شیفته زینا می شود, دختر همسایه که از قضا چند سالی از او بزرگتر است. اما زینا شیفته مرد دیگری است که بسیار از او بزرگتر است و می­تواند جای خالی پدر را نیز برای زینا پر کند. و بعد آنچه بیشتر در خلال داستان جلب توجه می­کند، رابطه گرم و صمیمانه میشل با پدرش است.

بنابراین ذهن خواننده به سرعت از جمله آغازین کتاب منحرف می­شود.

زینا دختری است بیست ساله و با خصوصیات اخلاقی اغلب دختران جذاب در بیست سالگی : غرور, خیالپردازی, اشتیاق بیش از حد برای هرچیز کوچک و شدیدا به دنبال این است که در مرکز توجه قرار بگیرد.

اتفاقات اوایل کتاب پر شتاب، فشرده و بی مکث پیش می­روند اما در میانه کتاب ریتمی کند کتاب را از حرارت می­اندازد. اگرچه داستانی ساده و خطی است ولی می توان با زیر ذره­بین قرار دادن شخصیتها به نکات حائز اهمیتی دست یافت.

نویسنده سعی می­کند کلمات را با هوشمندی و درایت انتخاب کند، آنچنان که نیاز به توضیح بیشتر با جملات اضافه نیست. زمان داستان، شخصیت ها، بار دراماتیک داستان کم کم و به موقع به داستان تزریق می­ شود.

این داستان در مورد روابط بین پدر و پسر به خصوص در دوران نوجوانی است . این رابطه گاه می تواند دوستانه باشد و گاهی آنچنان متناقض شود که آسیب های جبران ناپذیری به هرکدام از طرفین بزند.

محیط و بار تربیتی خانواده در نوع تصمیم گیری نوجوانان بسیار اهمیت دارد، اگرچه نوجوانی سنی است که انسان ترجیح می دهد بیشتر از والدین با دوستان وقت بگذراند اما در نهایت این والدین هستند که خط مشی فرزند را تا حد زیادی تعیین می کنند.

و در نهایت شخصی فرعی و بسیار تاثیر گذار در این کتاب داریم, شخصیتی که تفاوتی اساسی با سایر کاراکترهای داستان دارد: دریا

دریا تاثیرگذار و تسلیم ناپذیر است. به نظر می رسد هرکدام از شخصیت ها را در بزنگاه داستانشان به سوی خود می کشد تا نقطه عطفی ایجاد کند.

“متوجه نزدیک شدن زینا نشدم تا وقتی دستش را روی شانه ام حس کردم. در آن هوای گرگ و میش چهره اش آبی و صورتی می زد. لحظه ای حس کردم می توانم او را ببوسم. نمی دانم چرا این کار را نکردم. این می توانست عملی بسیار عاشقانه باشد. او خم شد، صدفی برداشت، طرف خالی اش را بالا گرفت و سبک سنگینش کرد. صدف دوباره به آب برخورد کرد، لحظه ای شناور و بعد غرق شد. من هم یکی برداشتم، طرف خالی اش را پایین گرفتم و آن را سبک سنگین کردم. صدف هوا را در خودش گرفت، روی آب شناور ماند، بعد کج شد و درون آب فرورفت. مرغ های دریایی اطرافش حلقه زدند به امید این که شاید چیزی برای آن ها باشد. زینا مثل کودکی دستم را گرفت، به آن نگاه کرد و گفت، «تو از من کناره می گیری. از دستم عصبانی هستی. گفتم نیستم.»

آب شور یا آب نمک اسمی است که در پایان کتاب به خوبی توضیح داده شده است : اشک.

کتاب آب شور نوشته چارلز سیمونز به ترجمه سهراب طاووسی و چاپ انتشارات همان است.

«آب شور» آمیخته ای است از روانشناسی، ادبیات و فلسفه، رمانی که پرسش می آفریند، نیازهای وجودی انسان را به تصویر می کشد، تصویری از روزهای پرتلاطم بلوغ به تماشا می گذارد و انسان هایی را در کشایش روابط و احساسات گوناگون در دل طبیعت ترسیم می کند.