در دفاع از استادم علامه حسن زاده آملی

به قلم: پروفسور سیدحسن امین

پایگاه خبری نمانامه: در این روزها که کارهای زمانه میل به ادبار دارد، در پی درگذشت علامه حسن زاده آملی شاهد بودیم که در کنار تجلیل و تبجیل و تقدیر و تقدیس آن بزرگمرد حکمت و معرفت، گروهی از ایرانیان نیز سخت به ایشان حمله کردند. در مجموع، این حمله أوران را به دو دسته تقسیم توان کرد:
اول، حوزویان و روحانیون سنتی که افکار و أراء فلسفی و عرفانی این حکیم متاله را در باب وحدت وجود و موجود، مساوق شرک و کفر و زندقه دانستند و به تخطیه او پرداختند. مرا با این گروه از عالمان دین و فلسفه ستیزان متشرع کاری نیست که می دانم از عصر صفویان به بعد جمعی از فقیهان و محدثان اساسا تعلیم و تعلم فلسفه را حرام یا مکروه دانسته اند و رسما در متن وقفنامه بعضی از مدارس حوزه های علمیه، سکونت و اسکان مشتغلان به علوم عقلی اعم از مدرسان و محصلان فلسفه در آن مدارس منع شده است، بلکه به قول تنکابنی در قصص العلماء در ملاقاتش با حکیم سبزواری، جمعی از فقها، صدر المتالهین ملا صدرا را تکفیر کرده اند و در نسل بعد مرحوم سید محمدکاظم طباطبایی یزدی در عروه حتی به نجاست قایلین به وحدت وجود فتوی داده است.
پس موضوع حمله حوزویان به علامه حسن زاده را به خود ایشان وا میگذارم و تنها به بیتی منسوب به ابن سینا استشهاد می کنم که به وقت تکفیر خود، گفت:
در دهر چو من یکی و آن هم کافر!!
پس در همه دهر، یک مسلمان نبود

٢. گروه دوم از حمله وران به علامه حسن زاده آملی که در فضای مجازی به حقیقت غوغا به پا کرده اند، جمعی شهروندان عادی و عامی و احیانا شهرنشینان دانشگاه رفته اند که اولا در مجموع، با دیانت اسلام به طور عام، ثانیا با قشر روحانیون به طور خاص و دست أخر با بخشی از رویکردهای اجتماعی و سیاسی علامه حسن زاده به طور اخص بدند. من باز با اسلام ستیزان به طور عام و با مخالفان با نهاد روحانیت شیعه به طور خاص، کاری ندارم؛ چرا که در فضای کنونی اسلام و روحانیت شیعه به احسن وجوه متولیان خودش و قدرت دفاع از خودش را دارد. پس تنها به دفاع از علامه حسن زاده به طور اخص می پردازم.

ریشه اعتراض به علامه حسن زاده در دو چیز خلاصه می شود:
١. ویدیویی منتشر شده است که علامه حسن زاده در رعایت تفکیک جنسیتی بین محرم و نامحرم، خیلی محافظه کارانه خطاب به خانم ها می گویند که بانوان در حضور مرد نامحرم حتی صلوات هم نفرستند!
٢.‌ ویدیوی دیگری منتشرشده است که نشان می دهد بانوان دور خودرو سواری علامه را گرفته اند و از او التماس دعا دارند و یکی از آنان از ایشان می خواهدکه بر شیشه أب معدنی او دعایی بخوانند و علامه شیشه را می گیرد و در أن را بر میدارد و پس از خواندن دعا به رسم تبرک در آن شیشه فوت می کند و أن را به صاحبش بر می گرداند.
٣. ویدیوی تشییع پیکر علامه نشان می داد که مردم معتقد و باورمند آمل دستمال، ییراهن، أب معدنی و غیره را برای مالیدن به تابوت حامل جنازه و عمامه علامه متبرک می کردند.
دوستان متجدد ما این قبیل اعتقادات و اعمال را ترویج خرافات و مخالف عقلانیت می دانند و بابت آنها به تخطیه کل هویت و شخصیت علامه پرداخته اند.
به باور من، بر اساس تسامح در ادله سنن، از کنار این أداب و مناسک باید با رواداری به کرامت عبور کرد. بویژه که اولا آن دسته از بانوان و أقایان که به تشخیص خود علامه حسن زاده را شایسته تبرک جستن تشخیص داده اند، شهروندان بالغ عاقل متعارفی هستند که تفاوت زیادی از جهت صورت و سیرت و اصل و نسب یا مقدورات موروث و مکتسب با بقیه ایرانیان ندارند بلکه به حقیقت بنی اعمام و اخوال و بنات عمات و خالات همین حضرات منتقد اند. ثانیا، اشباه و نظایر این تبرک جویی در اکتر فرهنگ های بشری وجود دارد و در همین ایران ما نیز نه تنها در بین شیعیان بلکه بین اهل سنت و بویژه نزد متصوفه سنی و شیعه مرسوم است؛ به گونه ای که در اروپا و أمریکای شمالی و استرالیا هم همین بساط دایر و همین برنامه ها بین اهلش رایج است. تالثا، حتی اشخاص بی دین و با دین و لا مذهب و مذهبی هم با توسل به فال قهوه و فال ورق و کف بینی و طالع بینی و … رفتارهای مشابه دارند، اما متجددان کمتر به آنها معترض می شوند.

دومین دلیل اعتراض به علامه حسن زاده آن است که ایشان در دو سه مورد با تعبیرهای غلو أمیز از رهبری تجلیل و تعریف کرده اند و رهبر هم به همین مناسبت بر جنازه ایشان نماز خواند. در این باب من عرض می کنم که حاج ملا هادی حکیم سبزواری هم که من علامه را تالی تلو او می دانم، در مقدمه اسرار الحکم به نظم و نثر خیلی از ناصرالدین شاه با تعابیر غریب تجلیل می کند که:
ناقر الدیو شاه قاجار الذی
نصر الدین بصمصام الهمم
بلکه او را المتخلق باخلاق الله و ظل الله می خواند در این عصر هم استاد ما رحمه الله در وصف آیت الله خامنه ای به سنت حکماء تبلیغ بلیغ فرموده است. اما لو لا الحیثیات لبطلت الحکمه. شهر وند مبارز نبودن یا آگاهی سیاسی نداشتن نافی متبتات و جهات مثبت علامه حسن زاده از جهت علمی و فلسفی و عرفانی نیست.
سومین دلیل نقد علامه حسن زاده أملی، متوسط بودن ارزس ادبی اشعار فارسی ایشان است. در این مورد نیز باید در نقام دفاع بگویم که اگر قدما در سلسله مدارج کمالات علمی می گفتند که الشعر ادنی درجه الرفیع و اعلی درجه الوضیع، مصداق اتم و اکمل أن همین تفنن های شاعرانه عالمانی چون علامه حسن زاده ( یا آیت الله خمینی و اشباه و نظراء آنان ) است. علامه حسن زاده و آیت الله خمینی دیوان شعر دارند، اما محض تفنن گاهی شعر گفته اند. موالید ذوقی و آثار شعری رجالی از این دست محک علمیت و شخصیت و شاخصیت أنان نیست. به همین دلیل بسیاری از علما از قدیم از ارایه اشعار خود تابی می کردند؛ چنان که امام شافعی گفته است:
و لو لا الشعر بالعلماء یزری
لکنت الیوم افضل من لبید…
حتی در بین خود شعرا هم کسانی که علمیت بیشتری داشتند، اشتغال به شعر را مذمت می کردند؛ متل حکیم انوری که می گوید:
عاقلان راضی به شعر از اهل حکمت کی شوند؟
بلکه به شاعرانی که شاعری را شغل شاغل خود قرار داده اند، اهانت کرده و گفته است:
نان ز کناسی خورد بهتر بود کز شاعری..
مولانا می گوید در خاندان او بدتر از شاعری مشغله ای نبود، ولی چون عامیان به شعر راغب اند ، او به سرایش شعر پرداخت تا مطالبش را مردم عادی بشنوند.
من هم که شعر بی نقطه علامه حسن زاده را به عنوان نمونه ای از اشعار ایشان در فضاز مجازی گذاشتم، به دلیل این بود که مباحث حکمی و فلسفی و عرفانی ایشان در یکصد و نود تالیف و تصنیف عالمانه شان برای همگان قابل فهم نیست.
به هر حال قصد مجادله نداشته و ندارم و این مطالب هم گفتنش برای اکثری از مخاطبان نه تاثیری و نه فایده ای دارد.، اما حقیقت این است که مخاطب عادی فرقی بین روحانیان ساده ای که امروز در عمل از عمله و کارمندان و کارگزاران حکومت اند با بزرگان فلسفه و‌ علم دین مانند علامه طباطبایی، أقا مهدی حایری یا حسن زاده أملی قایل نیست. مخصوصا که حاکمیت ، محبوبیت حسن زاده را به خلاف نیت علامه که خواست بی تشریفات در روستای زادگاهش دفن شود، با تبلیغات به سوذ خود استفاده کرد.؛ و گرنه حق استاد آن بود که مانند مراجع شیعه در حرم حضرت معصومه در قم دفن شود.

والسلام علی من اتبع الهدی
سید حسن امین