جایگاه رسانه ها در بروز و ظهور فرهنگ

پایگاه خبری نمانامه: رسانه ها جایگاه خاصی در فرهنگ و زندگی مردم دارند و ابزاری وابسته به اعمال قدرت دیگران و مجرایی هستند که به دگرگونی و تحول اجتماعی انگیزه و جهت می دهند.

در بین رسانه ها، سینما دومین وسیله ارتباط جمعی است. رسانه های جمعی به عنوان بازیگر غیررسمی و فعال، دوشادوش حکومتها نقش حیاتی و مؤثر در زمینه های ارتباطی، اطلاع رسانی، تبادل افکار و تصاویر و اطلاعات، هنجارسازی، تبلیغات، بسترسازی، آموزشدهی، هدایت الگوهای رفتاری و جهت دهی به افکار عمومی داخلی و بین المللی ایفا می کنند و از این رهگذر بر سیاستها و روابط کشورها تأثیر شگرفی را می گذارند.

وسایل ارتباط جمعی، در تمدن جدید به وجود آمده و مورد استفاده هستند و ویژگی اصلی آنها قدرت و شعاع عمل گسترده است؛ اصطلاح ارتباط جمعی، مشخص کننده نوع ارتباطی است که هدف آن برقراری رابطه با جمع است. رسانه جمعی به معنی آن است که جریان اطلاعات از طرف یک منبع روابط عمومی می تواند به شکلی کارا و به سرعت به میلیونها نفر برسد.

آنها بخش جدایی ناپذیر تمدن نوین صنعتی و عامل نیرومند جامعه پذیری هستند. ارتباطات، حاصل فناوری نوین است؛ از آن مهمتر اینکه جامعه به ویژه حکومت، برای انجام ساده ترین وظیفه خود نیز به این وسایل به شدت وابسته اند. ارتباطات همگانی، در شیوه کسب اطلاعات درباره جهان، انقلابی ایجاد کرده است و در القای نگرشها و رفتارهای سیاسی نقش بسیار مهمی دارد. همچنین می توان ارتباطات جمعی را شکل توسعه یافته ارتباط رو در رو یا مدل خطی دانست. پس رسانه به معنی هر وسیله ای است که انتقال دهنده فرهنگها و افکار جمعی باشد.

در عصر حاضر، مدیریت رسانه نیز اهمیت دارد. در عصر اطلاعات و عصر پست مدرن، رسانه ها بخشی از حیات اجتماعی هستند و تصور چنین عصری بدون وجود رسانه ها غیرممکن است. هر جا اطلاعات هست، لاجرم رسانه ای نیز برای انتقال آن باید وجود داشته باشد که در عصر اطلاعات یک منبع قدرت به شمار می آید؛ لذا، مدیریت رسانه هایی که ابزار و عوامل توزیع و گاهی بازتولید این اطلاعات هستند، حائز اهمیت فراوان خواهند بود.

مدیریت رسانه، به عنوان ابزار انتقال اطلاعات و محتوا، عبارت از به کارگیری نیروی اهرمی محتوا و معنی، به منظور تأثیرگذاری مطلوب بر مخاطب است. حد نهایی این تأثیرگذاری زمانی است که مخاطب اقناع شده و تبدیل به مبلغ پیامهای رسانه ای می شود، که بدون هیچ گونه چشم داشتی پیامهای رسانه را ترویج و تبلیغ میکند. مسلم است که یک سازمان رسانه ای، اهداف متعددی را دنبال می کند، که با نگاهی  ژرف  میت وان هدف غایی اینگونه سازمانها را نفوذ در نگرشها و تغییر در رفتار مخاطبان خلاصه کرد. در واقع، اهداف ابتدایی یک رسانه جلب مخاطب و نفوذ در وی است و اهداف غایی دستگاه رسانه ای تأمین نمی شود مگر اینکه محتوایی که به مخاطبان عرضه میشود غنی و تأثیرگذار باشد.

به عبارت بهتر، تمام کوششها و هزینه های گزاف یک دستگاه رسانه ای به هدر خواهد رفت، اگر محتوای رسانه ای قابلیت لازم را برای نفوذ در مخاطب و ایجاد فضای مناسب تعاملی با او نداشته باشد. رسانه ها، صحنه هایی برای تعامل هستند و مدیریت رسانه بر مدیریت این فضاها استوار است. پس به طور خلاصه، هدف، تمرکز بر محتوای رسانه ای و غنی سازی هرچه بیشتر آن جهت تأثیرگذاری مطلوب و مورد انتظار بر مخاطبان است.

در مفهوم سازی درباره تأثیر رسانه ها، این باور شکل گرفت که مهمترین تأثیر رسانه ها بر ساخت معناست. به این معنی که تصور و درک مخاطب از دنیای پیرامون، حاصل ترکیب ساخت اجتماعی معنا با معنای حاصل از تجربه های شخصی است؛ یا به عبارتی، مذاکره و توافق علت و عاملیت، تحت عنوان برساخت گرایی اجتماعی است. بر اساس ره یافت برساختگرایی اجتماعی، مهمترین تأثیر رسانه ها، برساخت معناست. به این صورت که مخاطب پس از دریافت ساخت رسانه ای معنا، آن را با ساختار شخصی معنا ترکیب و یکپارچه می سازد. فرایند رسانه ای، حاوی تأثیر قوی بافت اجتماعی دریافت  کنندگان محتوای رسانه است.

تسلط بر رسانه ها و خبرگزاریها، قدرت عظیمی را در اختیار بازیگران عمده صحنه سیاست قرار داده است؛ به گونه ای که با به کارگیری اهرمهای خبری و اطلاعات به خوبی توانسته اند به تغییر باورها و نگرشهای جمعی و یا شکل دهی به افکار عمومی داخلی و یا خارجی اقدام کنند.

امروزه بحث امپریالیسم خبری، تراستهای اطلاعاتی، کارتل رسانه ای و یا استعمار فرهنگی، به ویژه در پرتو انقلاب اطلاعاتی، رواج گسترده ای پیدا کرده است. باید یادآوری کرد که خبرگزاریهای عمده دنیای غرب همانند دیگر نهادها و نگرشهای غربی، در بطن زمینه تاریخی استعمار به وجود آمده اند  و اساسا رفتارها، عملکردها و مبانی فکری آنها ماهیت غربی دارد. حتی ساختارهای فنی، منافع اقتصادی حاکم بر آنها نیز از متن فرهنگ غرب نشئت گرفته است.

این در حالی است که کشورهای در حال توسعه همچنان اطلاعات و اخبار جهانی مورد نیاز خود را از طریق همین خبرگزاریها کسب می کنند. در واقع، اعمال سلطه سیاسی و فرهنگی غرب بر بخش عمده ای از جهان حاضر، از طریق کنترل منابع جمع آوری خبر، صدور گسترده و انبوه فراوردهه ای فرهنگی، نظیر فیلم و برنامه های تلویزیونی برنامه ریزی شده است. این چنین است که خبرگزاریها و رسانه های جمعی غرب با اتکا به قدرت فناوری خود به ارائه چهره مخدوش از برخی حکومتها، فرهنگها، اقوام و یا ادیان می پردازند و به شکلی سیستماتیک در جهت دهی به افکار عمومی جهانی و شکلگیری عقاید و گرایشها و رفتارهای مورد نظر خود تالش میکنند.

نقش رسانه سینما به عنوان ابزار دیپلماسی در …۱۰۷

برخی از اندیشمندان به شدت بر خطرات ناشی از شکل گیری یک امپراطوری فرهنگی رسانه ای از رهگذر فرایند جهانی شدن تأکید کرده اند؛ امپراطوری بزرگی که می تواند هویت های رسانه ای و ارتباطات ملی، فرهنگی، دینی و اعتقادی ملتها را با استفاده از فناوری مورد تهدید قرار دهد. برخی نیز خطر بروز یک جنگ جهانی فرهنگی اطلاعاتی را گوشزد کرده اند، که به دنبال گسترش فناوری های رسانه ای در سراسر جهان و به خاطر مقاومت ملتها، قومیتها، فرهنگ و ادبیات متعدد و متفاوت در برابر هجوم رسانه ای غرب، روزبه روز نزدیک ‌تر می شود.

‌ امروزه بسیاری بر این باورند که اطلاعات در جهان نقشی اساسی بازی می کند. رسانه های جمعی، که این اطلاعات را منتشر می کنند یا کارتل هایی که آنها را در اختیار دارند به نوعی دنیا را اداره می کنند. به عبارت دیگر، اطلاعات به تدریج جای سرمایه را می گیرد.

جنگ اینترنتی که بعد از انتشار اسناد اطلاعات آمریکا، توسط ویکی لیکس، به وجود آمد شاید وجوهی از این نظریه ها را تأیید کند.

اما پرداختن به مسئله دانش یا اطلاعات در جهان امروز کار دشواری است؛ زیرا منابع نوشته شده در این مورد به قدری زیاد است که دستیابی به نظری واحد غیرممکن است. ژان فرانسوا لیوتار، فیلسوف برجسته فرانسوی، در کتاب خود، شرایط پست مدرن: گزارشی در مورد دانش می گوید، تغییر جوامع سرمایه داری از جوامع صنعتی قدیم به جوامع اطلاعاتی امروز تحلیل جدیدی از سرمایه داری را می طلبد.

از مشخصه های این عصر، استعمار اقتصادی جهان سوم از طریق استفاده از منابع طبیعی و استعمار ناخودآگاه آن از طریق رواج فرهنگ جهان اول است (صنعت فرهنگی مکتب فرانکفورت) بر اساس نظرات لیوتار طبقه حاکم در آینده تصمیم گیرندگان خواهند بود، یعنی کسانی که به اطلاعات دسترسی دارند.

مسئله دیگر این است که کارکرد اساسی و بنیادین رسانه ها بازنمایی واقعیتهای جهان خارج برای مخاطبان است و اغلب دانش و شناخت ما از جهان به وسیله رسانه ها ایجاد می شود و درک ما از واقعیت به واسطه رسانه های جمعی، نظیر فیلمهای سینمایی شکل می گیرد.

رسانه ها جهان را برای ما تصویر می کنند. رسانه ها این هدف را با انتخاب و تفسیر خود، در کسوت دروازه بانی و به وسیله عواملی انجام می دهند که از ایدئولوژی اشباع هستند. بازنمایی، ساز و کار رسانه ها را در رابطه با چگونگی تصویر و نشان دادن گروههای خاص روشن می کند. بازنمایی به ما یادآوری میکند که سیاست نمایش رسانه ها تعیین می کند که تصاویر و شیوه های تصویر کردن گروههای خاص چگونه انجام شود. در شرایطی که جهان را نمی توان با همه پیچیدگی های بیشمار آن به تصویر کشید، خبرها، فشار تبلیغات سیاسی و نیز تحریک و برانگیختگی ناشی از آنها، موجب فاصله میان افراد شده و معنا را در قالب پیچیده تری به آنها ارائه میدهند. بر این اساس، بازنمایی، مؤلفه ای اساسی در ارائه تعریف واقعیت است. طبق این تعریف، بازنمایی، ابزاری برای نمایش واقعیت است و این هدف با میانجیگری رسانه ها صورت می گیرد. این تعریف محیط رسانهای را محیطی ایدئولوژیک می داند. بسیاری از جنبه های مفهوم بازنمایی در این تعریف دیده نمی شود.

امروزه مفهوم بازنمایی وامدار آثار استورات هال در مطالعات فرهنگی و رسانه ای است. هال، بازنمایی را به همراه تولید، مصرف، هویت و مقررات، بخشی از چرخه فرهنگ می داند.

هال رسانه ها را بخشی از «سیاست معناسازی» تعریف می کند و معتقد است که رسانه ها به رویدادهایی که در جهان به وقوع میپیوندند، معنا میدهد. او میگوید رسانهها واقعیت را تعریف می کنند و به جای آنکه فقط معناهای موجود را منتقل کنند از خلال گزینش و عرضه سپس بازتولید و صورت بندی مجدد آن رویداد، برای آنها معنا می آفرینند.

به این ترتیب، اگر بازنمایی را معنادهی به جهان بدانیم، امروزه بخش اعظمی از آن به وسیله نظامهای رسانه ای صورت می گیرد که یک معنی را مسلط ساخته و معنای دیگر را طرد می کند.

مسئله سوم، استفاده از اطلاعات به عنوان ابزار قدرت است. امروزه «قدرت» عبارت است از:

توانایی همسو کردن افراد با خودمان، بدون توسل به اقدامهای نظامی، ضمن اینکه مشروعیت می تواند مخالفتها و هزینه های به کارگیری قدرت سخت را در صورت لزوم کاهش دهد؛ از جمله مفاهیم جدیدی که به عنوان مکمل قدرت نرم مطرح شده، طرح قدرت هوشمند است.

قدرت هوشمند پاسخی است به ناکامی هایی که در مؤلفه های قدرت در گذار و گذر زمان تجربه شده و امروزه در پرتو موج تأثیرگذار و دگرگون کننده جهانی شدن و انقلاب ارتباطات به راهبردی کلیدی برای تبیین و درک پیچیدگیهای سیاست جدید جهان محسوب می شود؛ این توان ترکیبی در امتزاج و آمیختگی قدرت نرم، سخت و نیمه سخت به دست می آید.

کارشناسی معتقد است منابع اجباری و اقناعی شامل تواناییها و برتریهای نظامی، اقتصادی و ایدئولوژیک باید در یک جهت هماهنگ شوند، تا برآیند آن تداوم برتری یک کشور را تضمین کند. به عقیده نای، »رهبران موفق در آینده کسانی هستند که مهارت به کارگیری این مؤلفه ها را به صورت هوشمند داشته باشند.

ژوزف نای که در آثار قبلی خود از قدرت نرم و استفاده از مؤلفه های نرمافزاری، در جهت به دست آوردن اذهان و قلوب و در نتیجه، تحقق سیاستهای مورد نظر سخن گفته بود، این بار در آثار اخیر خود بر به کارگیری آمیزهای از قدرت نرم و قدرت سخت و نیمه سخت تأکید میکند و آن را قدرت هوشمند مینامد؛ به این معنا که به منظور دستیابی به اهداف و تحقق سیاستهای مورد نظر، استفاده صرف از این قدرتها مفید نخواهد بود و از این رو باید آمیزهای از این مؤلفه ها را هوشمندانه به کار برد. در واقع، با به کارگیری «قدرت هوشمند» به شکل توازن هوشمندانه میان مؤلفه های قدرت مطابق با بافت منطقه مورد نظر، مطلوبترین و بهینه ترین نتیجه حاصل میشود.

نقش رسانه سینما به عنوان ابزار دیپلماسی در …۱۰۹