تحلیل و بررسی رمان آنتونیا، ستاره نامرئی

به قلم: ابراهیم شیری

نمانامه: واضح و مبرهن است که میان زنان و مردان از لحاظ شخصیتی و رفتاری تفاوتهایی عمده وجود دارد. اما آنچه که بیشتر حائز اهمیت است، وجود ضروری این تفاوت ها در راستای تکامل زن و مرد است که به تکامل آنها برای همزیستی مسالمت آمیز در مسیر یک زندگی شاد و هدفمند و رفع نیازهای روحی و روانی یکدیگر چاره ساز ظاهر خواهد شد. در این رمان تفاوت های روحی میان زن و مرد در سبک و شیوه ی زندگی و مساله ارتباط و ازدواج به رشته تحریر در آمده است.
آنتونیا که حاصل یک ازدواج بدون عشق و صرفا از روی هوا و هوس میان برندون یک مرد ثروتمند و فابین یک دختر شهرت طلب و اغواگر است، خود را مقصر دعواهای پدر و مادرش می یابد.
او از بی مهری مادرش و بی توجهی پدرش نسبت به خویش، در عذاب است و ناخودآگاه خود را آبستن اصطکاک و عدم سازگاری و تعامل میان والدینش می بیند. این اتفاقات که از کودکی در او ریشه دوانده، از او شخصیتی منزوی، گوشه گیر و محتاط می سازد. شخصیتی که دوست دارد خود را از چشمان مادر و پدرش مخفی بسازد تا در حریم امن انزوای خویش از احساس گناه رهایی یابد.
زمانی که دعوای فابین و برندون به اوج خود می رسد، فابین خانه را برای رسیدن به آرزوی مشهور شدن در هالیوود ترک می کند و آنتونیا به سبب این خلاء در جستجوی ابژه یا ابژه هایی برای آرامش خود و یافتن دوباره مادرش و طلب مهر و محبت دریغ شده او می گردد. او هر چه بزرگ تر می شود حصار تنهایی را در اطرافش گسترش می دهد تا جایی که در همان سنین پایین برای پر کردن خلاء روحی خود، رو به کتاب و فیلم آورده و در جستجوی یافتن مادرش در فیلم ها به عنوان یک ستاره به سینما می رود.
این سینما رفتن های پی در پی طبق اصل روان کاوی لاکان، به تدریج از نظم نمادین به نظم واقع می رسد که در طی آن حسرت رسیدن به مادر و مهر مادری برای آنتونیا همیشگی می شود و او این بار ابژه ای عظیم تر و آرامش دهنده تر از نامرئی شدن را می یابد و آن نویسندگی و ستاره شدن در دنیای فیلمنامه نویسی است.
به تدریج که برای آرامش خود رو به نوشتن می آورد و داستانهایی خوب با پایان خوش می نویسد، به این نکته پی می برد که دوری و تنهایی آن چنان هم برای او بد نیست و او در جامعه بزرگ و پرتلاطم آمریکا، آن را به عنوان سپری امن می یابد که زیبایی درون او را نیز همچون زیبایی ظاهرش حفظ می کند و همین امر یعنی پاکی و معصومیت و صد البته پختگی که برای رسیدن به هدفش کسب می کند از او در نظر مخاطب یک قدیس می سازد که تحسین خواننده را تا انتهای رمان در بردارد.

دانیل استیل که به خاطر خلق رمان های عاشقانه و پر فروش مشهور است، در این رمان با راوی دانای کل و با توصیفات زیادی از حالات روحی شخصیت ها و تقابل سبک زندگی خانواده های آمریکا و اروپا و دیالوگ های اندک اما تاثیر گذار که خواننده را با حس درونی شخصیت ها آشنا می کند، اثری خواندنی و در خور تامل خلق کرده است. در این رمان پروتاگونیستی را می بینیم که برای رسیدن به عنصر عشق ، محبت و شادی و نور و بخاطر رنج ها و محبت هایی که به سبب بارداری ناخواسته والدینش از او سلب شده ، مجبور است یا دوست دارد بر خلاف جهت آب شنا کند.
او رفته رفته در می یابد که این حرکت عکس در مسیر زندگی برای او هم ایجاد امنیت می کند و هم پختگی توام با پاکی.
دانیل استیل با بهره گیری از مفهوم تنهایی مثنوی مولانا و دیدی فراتر از فیلسوفان اگزیستانسیالیستی، پرسوناژی خلق کرده که علاوه بر جزئی نگری و نگاه دقیق زنانه ی او ، می توان مفهوم عمیق تنهایی را در لایه های پنهان رفتار و کردار و دیالیکتیک وی در داستان درک کرد. یک نامرئی شدن که فراتر از تنهایی زودگذر و دوری گزینی مطلق و بیمارگونه است.
نویسنده با درک عمیق این بیت از مولانا که من به هر جمعیتی نالان شدم ، نامرئی شدن آنتونیا را نماد تنهایی اوست ، به رشته تحریر در آورده است.
جایی در رمان می خوانیم که آنتونیا به معشوقش می گوید ” من دوس دارم برای همه نامرئی باشم ، اما فقط برای تو مرئی بمونم. ”
آنتونیا هر چه می گذرد قوی تر و پخته تر می شود و این تنهایی همچون تنهایی مثنوی یک تنهایی بنیادین و سالم است که باعث می شود او از انس گرفتن با هر انسانی خودداری کند و افرادی را به عنوان دوست در زندگی خویش انتخاب می کند تا به درخشندگی او که نشات گرفته از یک تنهایی تکامل یافته است ، کمک کند تا یک زندگی شاد و هدفمند و به دور از تنش های گذشته او داشته باشد.
به قول نیچه اگر هنر نبود حقیقت ما را می کشت و در واقع آنتونیا با استفاده از عنصر هنر توانست با رنج خود قد بکشد و به خواسته هایش در زندگی جامه عمل بپوشاند.
این رمان به ترجمه جناب آقای یاشار مجتهد زاده در نشر خانه فرهنگ و هنر گویا به تازگی به چاپ رسیده است.