استقلال ملی محور اندیشه ی ایرانیان

به قلم: ناصر تکمیل همایون

c 1ـ موقعیت ایران

به لحاظ جغرافیایی و شرایط «ژئوپولتیک»۹ تاریخی این سرزمین گسترده و منزلت درون‌جامعه‌ای آن و نیز قرار گرفتن در مسیر مهم‌ترین ارتباطات جهانی، از کهن‌ترین روزگاران به گونه‌ی شکل‌ گرفته که از چند سو (به‌ویژه از دو سوی شرق و غرب) در معرض حمله و تجاوز به سر برد و چهار بخش خرّم و آباد و حاصل‌خیز آن که مولّد ثروت جامعه بود (ماوراءالنهر، سند، بین‌النهرین، قفقاز) همواره آسیب‌های زیادی را تحمّل نماید و گویی همواره متجاوزان بیگانه، تسخیر و تصرّف آن منطقه‌ها را هدف اصلی خود قرار داده بودند.

پراکندگی واحدهای متعدد جغرافیایی و اجتماعی و قومی (دینی و زبانی) به‌صورت «جماعت‌های چندگانه در درون جامعه‌ی بزرگ ایرانی» هم اغتشاش‌ها و هجوم‌های داخلی را به علت تنهایی و انزوا، آسان‌تر کرده و هم به لحاظ برون‌جامعه‌ای تسهیلات یورش‌های خارجی را به دلیل اشکال گردهم‌آیی‌ ملّی برای دفاع فراهم آورده است و در نتیجه، ساکنان ایران‌زمین (اقوام گوناگون) همواره در مسیر برخوردهای اجتماعی و سیاسی (نظامی) و فرهنگی جهان و تاخت و تاز خودی و غیرخودی، زمان‌هایی چند جدایی‌ها را تحمّل کرده و در روزگارانی نیز از یگانگی‌های ملّی و سراسری برخورد بوده‌اند.

در عصر باستان، هیاطله (هون‌ها و هفتالیت‌ها …)۱۰ و در عهد اسلامی ترکان و مغولان از شرق و در همان اعصار، پاره‌ای از اقوام بین‌النهرینی و مدیترانه‌ای و یونانی و رومی و سرانجام عثمانی‌ها و غربیان (سلطه‌گران استعماری) و در دوره‌های جدیدتر «امپریالیست‌ها» از غرب، وحدت ملّی و تمامیّت ارضی ایران را خدشه‌دار کرده‌اند و برای ایرانیان از همان زمان‌ها هم‌آهنگ با پاسداری از سرزمین‌های خود در حیطه‌ی طبیعت و جغرافیا ( = میهن) اصل استقلال ( = زندگی فرهنگی و اجتماعی در چارچوب حیات تاریخی) ارجمندی یافته، به‌گونه‌ای که از آن به‌عنوان هستی جغرافیایی ـ اجتماعی (تاریخی) ایرانیان می‌توان یاد کرد.

۲ـ اصل استقلال

موقعیت جغرافیایی کم‌نظیر «ایران‌زمین» به هر سختی، واحدهای اجتماعی (قومی) و منطقه‌ای را در نوعی وحدت و یگانگی قرار داده و فزون بر انطباق طبیعی، ضرورت سیاسی دفاع همگانی را در «اتّحاد اقوام ایرانی» عملی کرده است و در مسیر رشد و تکامل تاریخی، و هم‌آهنگی آزاد و نسبی، مسأله‌ی حیاتی «استقلال» را در جامعه‌ی بزرگ ملّی، بر همه‌ی ساکنان کشور خاطرنشان ساخته است. در زمان‌های آرامش و سلامت در مرزها، نظام ملوک‌الطوایف توانمندی پیدا کرده و در زمان‌های آشوب و تجاوز در مرزها که بیم نابه‌سامانی در کلّیت جامعه پدید می‌آمد، حاکمیّت اقتدارمند سراسری مقوّم کلّیت جامعه و استمرار حیات سیاسی به دور از آزادی‌های نسبی گردیده است.

اصل استقلال به هیچ‌روی بیان‌گر بسته بودن جامعه و بریدن از جهان و نداشتن ارتباطات فرهنگی و سیاسی و اقتصادی نبوده است، اصل استقلال، تنظیم‌کننده‌ی رفتارهای درون‌جامعه در چارچوب نهادهای شکل‌گرفته‌ی تاریخی و انطباق با طبیعت و قرار دادن نهاد تصمیم‌گیری و حرکت در درون جامعه و ممانعت از دست‌اندازی کانون‌های قدرت برون‌جامعه‌ای در ارکان جامعه‌ی ملّی است. رشد و تحوّل سالم جامعه و اقتباس‌ها و برخورداری‌های فرهنگی و علمی از دیگر جامعه‌ها، زمانی تحقّق می‌یابد که ساخت هر جامعه بر پایه‌ی نیازهای اجتماعی نوآوری‌های خود را عرضه نماید و به دور از هر نوع قدرت‌مداری، نهادهای جامعه پذیرای آن باشند، چه در غیر این صورت با «پس‌زدن‌های اجتماعی»، نه تنها جامعه رشد پیدا نمی‌کند، بلکه رویاروی زورمداری‌های گوناگون حالت دفاعی و به مرور واپس‌گرایی در آن پدیدار می‌شود که این امر خود یکی از معضلات نوآوری‌های اجتماعی است. استقلال‌خواهی و اصل استقلال در ایران، جلوه‌های تاریخی خود را در ادوار تاریخی، در برابر یونانیان (حمله‌ی اسکندر و حکومت سلوکی)، رومیان (هفتصد سال جنگ و پایداری)، منازعات با اقوام شرقی ایران‌زمین، پدید آوردن جنبش‌های ملّی در دوران خلافت بنی‌امیّه و بنی‌عبّاس، مقاومت‌های درازمدّت در برابر عثمانیان از یک‌سو و ازبکان از سوی دیگر، نشان داده است در دوران تاریخ جدید ایران که از عصر صفویان آ‌غاز می‌شود، آن شناخت تاریخی به گونه‌ی آرمان ملّی هم‌چنان زنده و پایدار، رفتارهای خود را در پهنه‌ی سیاست و فرهنگ استمرار بخشیده است و ایرانیان هم در این روند تاریخ‌ساخته به نوعی هشیاری اجتماعی رسیده‌اند و این دستاورد گران‌بهای اندیشه و عمل «ملّت ایران» را در گرایش بر دوام ناوابستگی هدایت کرده و استقلال ملّی را، محور اصلی زندگی آنان قرار داده است.

۳ـ استقلال‌خواهی رویاروی سلطه‌طلبی

 در دوره‌ی جدید تاریخ ایران ( = عصر صفوی) برپایی منازعات نابه‌هنجار در شرق (ازبکان) و غرب کشور (عثمانیان) و تضادهای مذهبی تسنّن متعصّب و تشیّع قزلباش نابه‌هنجاری‌هایی را پدید آورد که گاه با قدرت‌های آن سوی «قسطنطنیه» مرتبط بود و این امر موقعیت سرزمین‌های ایرانی و قومیّت‌های آن را در معرض مخاطره‌های ناآشنا قرار داد که به تحقیق در حرکت تاریخی و مدنی جامعه‌ی ایرانی زیان‌های چشم‌گیری پدید آورده است.

استعمار و سلطه‌گری کانون‌های سرمایه‌داری و سیاسی اروپا، قدرت‌مدارانه رویاروی بسیاری از کشورهای جهان قرار گرفت و در حرکت جامعه‌های آسیایی و آفریقایی خدشه‌ وارد ساخت، لکن رویارویی ایران با این امر، ویژگی‌هایی داشت که با دیگر جامعه‌های استعمارزده متفاوت بود به شرح زیر:

الف ـ سلطه‌گری بیگانگان در ایران از سوی دو قدرت متجاوز و از دو سوی کشور (بریتانیای کبیر از جنوب و روسیه تزاری از شمال) انجام گرفت.

در پی تجاوزگری دولت‌های تازه به دوران رسیده‌ی اروپایی (دریانوردان اسپانیایی و پرتغالی)، دولت متجاوز انگلیس توانست نیرومندترین پایگاه استعماری در جهان را پدید آورد و پس از تسخیر هندوستان و دریای عمان و خلیج‌فارس و به مرور جزایر و سواحل دو سویه‌ی آن دریای ایرانی، به کانون اصلی تجاوز و اجحاف و فتنه‌انگیزی در کل منطقه به‌ویژه ایران مبدّل گردد و در سرنوشت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی کشور دخالت‌های نامشروع و زیان‌بار داشته باشد.

در شمال کشور، پس از تحوّل سیاسی و نظامی روسیه (عهد پتر کبیر) تجاوزگری دولت‌های نظامی روسیه به بخش‌های مسلمان‌نشین آسیا و ایران‌زمین آغاز شد و منطقه‌های گوناگون ایران و ایرانی‌نشین و دریای مازندران و سواحل آن مورد تجاوز و اشغال و تصرّف قرار گرفت. هر دو دولت متجاوز از جنوب و شمال با اعمال سیاست بالکانیزاسیون۱۱ (قطعه‌قطعه کردن ایران‌زمین) و تحمیل معاهده‌های شوم هرات و گلستان و ترکمانچای و آخال و تصرّف سرزمین‌های ایران، انعقاد قراردادهای بازرگانی و نظامی و سیاسی و زیر فشار قرار دادن دولت‌های ناتوان حاکم بر کشور به شیوه‌های متفاوت (گاه هم‌سازی و گاه رقابت) و اقدامات مخرّبانه‌ی دیگر، اصل استقلال ایران را خدشه‌دار کردند.

ب ـ غیرمستقیم بودن سلطه‌گری‌های دوگانه‌ی بیگانگان و نامریی بودن آن برای توده‌های مردم، که گاه به شناخت اجتماعی و تاریخی آنان نیز خدشه وارد می‌کرد و آن‌سان که باید، همانند کشورهای استعمارزده‌ی رسمی و یک‌جانبه (چون هند و الجزایر و…) بسیج عمومی مردم را فراهم نمی‌ساخت.

اغتشاش در حیات فرهنگی جامعه (مذهب‌سازی‌ها، حرمت‌زدایی‌های دینی و ملّی، ترویج اندیشه‌های غیرایرانی و متضاد با خواست‌های ملّی، از خود بیگانه‌ ساختن نسل‌های ایرانی) از دیگر نابه‌سامان‌گری‌هایی بود که در دو سده‌ی اخیر، توسط قدرت‌های استعماری انجام یافته است.

۴ـ واکنش‌های استقلال‌خواهی

در برابر این ستمگری‌های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، واکنش‌هایی نیز از سوی مردم در لوای استقلال‌خواهی پدید آمده است و غالباً با شکست‌های عمومی و سربه‌نیست شدن رهبران جنبش (قائم‌مقام، امیرکبیر و…) همراه بوده است.

پس از پیروزی در جنبش تحریم تنباکو، و دقیق‌تر، از انقلاب مشروطیت تا انقلاب جمهوریت، هفتاد سال ایرانیان تحقّق نظام مستقل ملّی را بازشناسی کرده‌اند. کوشش‌های مشروطه‌خواهان راستین، نبردهای مردانه‌ی ستارخان و یاران دلاور او، مجاهدت‌های روشنگرانه و ژرف آیت‌الله شهید سیّدحسن مدرّس و دیگر تلاش‌های مبارزان منطقه‌های مختلف کشور (آذربایجان، خراسان، گیلان، دشتستان و…) نشان داده است که موازنه‌های کلاسیک معنای جدیدتری یافته و با آن‌که هنوز هم شیوه‌های کهن استعماری و سلطه‌خواهی (حتی با جابه‌جایی بلشویک‌ها و تزاریسم و فروپاشی شوروی) به کلّی از میان نرفته، امّا در مکانیسم جدید استیلای مغرب‌زمین به‌ویژه با پیدا شدن غول سرمایه‌داری متجاوز ایالات متحده‌ی امریکا، دفاع از استقلال پایه و مایه‌ی همه‌ی تلاش‌های مبارزان راستین شده که آینده‌ی سرفراز و آباد و آزاد ایران و ایرانیان را خواهانند.

این خواسته و آرمان، اصل استقلال در دوره‌ی نهضت ملّی ایران و حرکت‌های سنجیده‌ی ملّی کردن صنعت نفت در سراسر کشور و برپایی حکومت ملّی و دموکراتیک به زمامداری دکتر محمّد مصدّق تجلّی بارز خود را آشکارتر کرد و احزاب و سازمان‌های سیاسی آرمان‌خواه، در آن نهضت ریشه‌دار تاریخی، جایگاه مبارزاتی خود را به‌درستی یافتند و در خاک پر طراوت میهن ریشه‌ دواندند و از ژرفای تاریخ و فرهنگ ایران مایه گرفتند.

سخن پایانی

با شناخت جامعه‌ی ایران و حرکت‌های تاریخی آن، جایگاه استقلال برای هر نوع سازندگی و پیشرفت و حتّی تحقّق مردم‌سالاری روشن‌تر می‌شود و هم‌اکنون نیز که آزادی‌خواهی و عدالت، خواستار مدد همگانی ملّت است، نوع جدید و پرشکوه‌تر حرکت ملّی به مفهوم دفاع از استقلال معنای روشن‌تری پیدا کرده است و به دلیل حضور مردم در این حرکت و ابتکارهای مردمی فرهنگ‌ساخته‌ی سال‌های اخیر، بهتر از همیشه می‌توان ملّت‌خواهی ایرانیان، به‌ویژه نسل جوان را در پیوند ناگسستنی با اصل استقلال تبیین کرد و آن‌سان که سال‌ها پیش در پی جنگ جهانگیر دوم و هجوم جهان‌خواران به ایران، پیشوای نهضت ملّی ایران دکتر مصدّق بیان داشته است:

«در سایه‌ی این سیاست ]هم‌آهنگی کامل با اصل استقلال‌خواهی[ ما می‌توانیم تمام نعمت‌های معنوی و مادی را که مانند یک ملّت مستقل حق داریم تحصیل نماییم و فقط با این سیاست ما می‌توانیم از آزادی‌ها به‌معنای حقیقی در تمام شئون بهره‌مند شویم و بر مال و نفس خود مسلّط باشیم ]تقدّم اصل استقلال[، واضح‌تر بگویم ما باید خود را به آن درجه استقلال واقعی برسانیم که هیچ چیز جز مصلحت ایران و حفظ قومیّت ]ملیّت[ و دین و تمدّن خودمان ]فرهنگ و نیازهای ملّی[ محرّک ما نباشد.»