واکاوی یک زخم:

علت تجاوز ارتش عراق به خاک ایران چه بود؟

نمانامه: بررسی نحوه تجاوز ارتش عراق با درنظرگرفتن اوضاع سیاسی، اقتصادی و نظامی طرفین، نکات ظریفی را در اختیار محققان قرار خواهد داد و به تنظیم و تحلیل این حادثه در تاریخ کشورمان کمک شایانی خواهد کرد. از فرازهای مهم این حادثه، نقش پیچیده دولتها و سازمانهای مدعی حقوق بشر و موضع‌گیری های آنان در طی هشت‌سال جنگ می‌باشد.

دانستن علل، اهداف و زمینه‌های بروز جنگ عراق علیه ایران تنها یک موضوع کتابخانه‌ای نیست بلکه در زمره مطالعات استراتژیک و موضوعات کاربردی در حوزه منافع و امنیت ملی ایران قرار دارد. به‌هرحال بیش از چهارصد سال است که از اختلافات مرزی در غرب کشورمان هراسناک، آشفته و گاه رنجور هستیم و مهمترین این رنجوریها جنگ هشت‌ساله‌ای است که از لحاظ مدت زمانی در قرن بیستم بی‌سابقه بود. هرچند ملت ما از مغلوب‌شدن در جنگ خود را رهایی بخشید و اهداف دشمنان خود را با نتیجه‌ای معکوس مواجه ساخت، اما آسیبهای اقتصادی و انسانی آن را نمی‌توان نادیده گرفت. مساله جنگ به‌قدری اساسی بود که هرگونه اختلاف و دودستگی داخلی به نابودی کامل ایران و در نتیجه شکست انقلاب اسلامی می‌انجامید و لذا بسیاری از دودستگی‌ها و دشمنی‌ها در زمان جنگ ماهیت خود را نشان دادند.

تجاوز ارتش رژیم عراق به خاک مقدس جمهوری اسلامی ایران در سی‌ویکم شهریور ۱۳۵۹، حادثه مهمی است که بررسی علل و ابعاد آن برای نسل حاضر و آینده حائز اهمیت می‌باشد. جنگ ایران و عراق یکی از طولانی‌ترین جنگها بعد از جنگ ‌جهانی‌ دوم بود. نقطه آغاز این جنگ را بیش‌ازهمه باید در اختلافات بین دو کشور جستجو کرد که مهمترین آنها اختلافات مرزی است و به زمان امپراتوری عثمانی بازمی‌گردد. این اختلافات به‌رغم انعقاد قراردادهای متعدد، هرگز حل نشد و همواره هریک از دو طرف خواهان اعتبار قرارداد به سود خود بودند.

این اختلافات در دهه ۱۹۷۰، با تغییر موازنه قدرت در منطقه به نفع ایران به اوج خود رسید. تااینکه در سال ۱۹۷۵ کنفرانس سران اوپک در الجزیره تشکیل گردید و با واسطه‌شدن رئیس‌جمهور الجزایر، شاه ایران و صدام‌حسین (معاون رئیس‌جمهور وقت عراق) با یکدیگر دیدار کردند. در این دیدار، صدام‌حسین برخاست و با شاه دست داد و به‌ظاهر اختلاف دو کشور حل شد. این قرارداد که برخلاف قرارداد قبلی تاحدودزیادی نظر ایران را تامین می‌کرد، هرگز رضایت عراق را جلب نکرد و آنها در پی فرصتی بودند که آن را تغییر دهند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران که ارتش ایران از هم فروپاشیده بود، صدام‌حسین با گمان یافتن فرصتی مناسب جهت ابطال قرارداد ۱۹۷۵، با تجاوز به مناطق مرزی و غارت اموال مرزنشینان، تهاجم به ایران را آغاز نمود. ازسوی‌دیگر ترس کشورهای عربی از فرضیه صدور انقلاب اسلامی، این دیدگاه را برای صدام ایجاد کرد که تجاوز آشکار به ایران همدردی هیچ دولت منطقه را نه‌تنها به نفع ایران برنخواهد انگیخت، بلکه با توجه به حادثه گروگان‌گیری در سفارت امریکا و تیرگی روابط ایران و ایالات‌متحده امریکا، حداقل موضع امریکا عدم مخالفت با تهاجم عراق خواهد بود. دلایل مذکور، به همراه دهها علت دیگر، این تامل را برمی‌انگیزد که رژیم عراق با تجاوز گسترده به ایران چه اهدافی را دنبال می‌کرد؟

بررسی نحوه تجاوز ارتش عراق با درنظرگرفتن اوضاع سیاسی، اقتصادی و نظامی طرفین، نکات ظریفی را در اختیار محققان قرار خواهد داد و به تنظیم و تحلیل این حادثه در تاریخ کشورمان کمک شایانی خواهد کرد. از فرازهای مهم این حادثه، نقش پیچیده دولتها و سازمانهای مدعی حقوق بشر و موضع‌گیریهای آنان در طی هشت‌سال جنگ می‌باشد.

در این نوشته سعی خواهد شد سیر تحلیلی فرایند مذکور با لحاظ سه عنصر علل، اهداف و شرایط تجاوز و نیز مطالعه سیاست دفاعی نظام جمهوری اسلامی در برابر این واقعه، مورد بررسی قرار گیرد، همچنین به نفوذ لیبرالها و افرادی چون بنی‌صدر در مصادر قدرت سیاسی و نظامی ایران و سپس حذف آنها و حضور مستقیم امام‌(ره) در راس فرماندهی جنگ و استراتژی دفاعی در دو شکل مهار و دفع تجاوز، پرداخته شده و به سوالاتی از قبیل علت ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، پاسخ داده خواهد شد.

جنگ عراق علیه ایران، به دلایل متعدد پایان نظامی نداشت و آنان که عراق را تایید و حمایت نمودند، مانع از باخت نظامی این کشور شده و سمت‌وسوی تحولات جنگ را به پایانی حقوقی سیاسی کشاندند و سرانجام قطعنامه ۵۹۸ صادر شد. با تشکیل کمیته کارشناسی به منظور تشخیص آغازگر جنگ، نهایتا با اعلامیه دبیرکل وقت سازمان ملل متحد، رژیم عراق طبق بند شش قطعنامه، شروع‌کننده جنگ در تاریخ ۳۱/۶/۱۳۵۹ اعلام شد.

 ریشه‌های تاریخی اختلافات

اختلافات مرزی ایران و عراق، به دوران حکومت سلسله صفوی در ایران و دولت عثمانی که در آن زمان عراق بخشی از خاک این امپراتوری بود بازمی‌گردد. سلطان محمد دوم، شاه عثمانی، پس از فتح قسطنطنیه و خاتمه‌دادن به حیات بیزانس و تاسیس امپراتوری نیرومند عثمانی، درصدد کشورگشایی از جمله در ناحیه کشور ایران برآمد. هدف سلسله صفوی نیز که توسط شاه اسماعیل صفوی در ایران تاسیس شده بود حفظ تمامیت ارضی ایران از خطر هجوم ترکان عثمانی بود. نبردهای خونین بین دو کشور درکل چهارصد سال غیرمداوم ادامه داشت و البته در این بین کشورهای اروپایی در تشدید جنگها نقش بسزایی داشتند. آنها برای جلوگیری از فتوحات عثمانی در اروپا، همواره درصدد توجه‌دادن قدرت عظیم عثمانی به سمت ایران بودند تا فارغ از تهدیدات عثمانی به جهانگشایی‌ها و توسعه تجارت خودشان در نواحی دیگر بپردازند. جرج وسترن می‌گوید: «امپراتوری صوفی (صفوی) در این زمان افساری به ترکها زده و مانع از آن شده بود که دنیای مسیحیت بیش‌ازاین متحمل زیان شود.»

سرزمین عراق، قبل از عثمانی، بخشی از خاک ایران بود که توسط سلطان مراد چهارم در سال ۱۶۳۸ از خاک ایران جدا شد. بین عهدنامه آماسیه در سال ۱۵۵۵ تا عهدنامه مرزی ۱۹۷۵ در طول بیش از چهارصدوبیست سال هیجده عهدنامه بین دو کشور به امضاء رسید که هربار توسعه‌طلبی عثمانیها و نیز اختلافات ناشی از شیعه‌بودن ایرانیان و سنی‌بودن عثمانیها، موجب نقض عهدنامه‌ها می‌شد. از قرن نوزدهم به بعد، دولتهای روس و انگلیس نقش مستقیمی در انعقاد عهدنامه‌ها داشتند و همواره شرایط معاهدات را به ایران تحمیل می‌کردند. قدرتهای استعماری به علت منافع سرشاری که در خلیج‌فارس داشتند، هیچگاه حاضر نبودند حاکمیت ایران و یا عراق را در منطقه بپذیرند و قراردادها را به‌گونه‌ای تنظیم می‌کردند که در صورت اقتضای منافع آنان، به‌راحتی بتوانند این قراردادها را نقض و کان‌لم‌یکن اعلام کنند. ازسوی‌دیگر دولتهای مستبد، نظیر دولت صدام‌حسین، به دلیل ماهیت تجاوزگری، حقوق سایر ملل را نادیده گرفته و حتی برای امضای خود که درواقع ملاک شخصیت سیاسی یک کشور در جهان محسوب می‌شود ارزشی قائل نبودند. قراردادهای بین ایران و عراق هر ازچندگاهی به دلیل بر‌هم‌خوردن توازن قدرت به نفع هریک از طرفین، ملغی اعلام می‌شد. به‌عنوان‌مثال، قرارداد چهارم ژوئیه ۱۹۳۷ به علت تخلفات مکرر دولت عراق و بالارفتن قدرت نظامی ایران، در هفدهم آوریل ۱۹۶۹ توسط شاه مخلوع ایران لغو گردید. همچنین پس از پیروزی انقلاب، صدام‌حسین با احساس برتری نظامی نسبت به ایران، قرارداد ۱۹۷۵ الجزیره را لغو نموده و جنگ را آغاز کرد.

سازمان ملل متحد، که بعد از جنگ جهانی دوم تاسیس شد، ماموریت صلح و امنیت را بر عهده گرفت اما این سازمان همواره با مشکل ضمانت اجرایی مواجه بوده است و امروزه قدرتهای بزرگ با بهره‌گیری سوء از این سازمان و تقلیل نقش آن در حد میانجیگری در حل اختلافات، درواقع همان اهداف استعماری خود را تعقیب می‌کنند.

علل تجاوز عراق به ایران

از مهمترین علل تجاوز ارتش رژیم عراق به خاک مقدس جمهوری اسلامی عوامل زیر را می‌توان برشمرد:

تحریک امریکا: پیروزی انقلاب اسلامی عمدتا با سیاست استقلال‌جویانه و نفی سلطه شرق و غرب، منافع بین‌المللی امریکا را به خطر انداخت. امریکا پس‌ازآنکه سفارتش در تهران به تصرف دانشجویان انقلابی درآمد، عملا خود را در محاصره انقلاب اسلامی دید و علیرغم اعمال فشارهای سیاسی و تبلیغات گسترده، نتوانست از این محاصره خارج شود تااینکه در پنجم اردیبهشت‌ماه ۱۳۵۹ به عملیات طبس دست زد و البته با شکست مواجه شد. ایالات‌متحده پس‌ از شکست در طبس،‌ کودتای نوژه را دامن زد، اما بازهم با عدم موفقیت روبرو شد. پس‌ازآن، با درنظرگرفتن اوضاع سیاسی داخل و توان نیروهای مسلح ایران به فکر ایجاد بحران مرزی برای ایران افتاد و طرح حمله نظامی به ایران در دستور کار متخصصان و کارشناسان سیاسی و نظامی امریکا قرار گرفت.

 اوضاع سیاسی اقتصادی و نظامی ایران: از آغاز نخست‌وزیری مهندس بازرگان در شانزدهم بهمن ۱۳۵۷ تا سقوط بنی‌صدر در تیرماه ۱۳۶۰ را درواقع باید دوران حاکمیت لیبرالها دانست. آنها در سیاست‌خارجی معتقد به عادی‌سازی روابط با امریکا و در سیاست داخلی معتقد به جذب تمام گروههای سیاسی حتی گروههای مخالف حکومت اسلامی و ولایت فقیه بودند.

به‌همین‌دلیل آنها با لیبرالها در مقابل نیروهای انقلابی و پیرو خط امام(ره) وحدت تاکتیکی برقرار کردند. ازسوی‌دیگر امریکا سعی می‌کرد با حمایت از لیبرالها و دخالت در اغتشاشات مناطق مرزی نظیر کردستان ضمن مشغول‌کردن نیروهای حزب‌الله و پیرو خط امام(ره) و تثبیت موقعیت لیبرالها، سیاست داخلی ایران را در جهت اهداف مورد نظر خود هدایت کند. گروههای چپ و راست نیز سعی می‌کردند با حضور در مراکز مختلف، از جمله دانشگاهها و کارخانه‌ها، رشته امور را به‌دست گیرند و ضمن حمایت از دولت بازرگان، مشکلات پیش‌آمده را متوجه لیبرالها کنند. پس از اشغال سفارت امریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام و سقوط دولت بازرگان، امریکا به منظور آزادکردن جاسوسان خود و نیز حفظ موقعیت لیبرالها، ارسال تجهیزات نظامی و تجاری به ایران را قطع کرد.

«با توجه به تک‌محصولی‌بودن ایران و وابستگی این کشور به صادرات نفت، کارتر در دوازدهم نوامبر (نهمین روز گروگان‌گیری) دستور متوقف‌کردن واردات نفت از ایران را صادر کرد.» در چهاردهم نوامبر دولت امریکا به منظور واردکردن فشار بیشتر بر ایران، تمام داراییهای رسمی ایران در بانکهای امریکا را توقیف نمود.[iii] پس از تصویب قطعنامه ۴۵۷، دولت امریکا مذاکراتی را با متحدان خود برای تحریم اقتصادی ایران آغاز کرد. در راستای اعمال فشارهای اقتصادی بر ایران، دولت امریکا در دوم دی‌ماه ۱۳۵۸، به بلوکه‌کردن سپرده‌های ایران در بانکهای جهان اقدام کرد.

آمریکا به بهانه آزادساختن گروگانها حمله نظامی موسوم به واقعه طبس را طراحی نمود و موافقت کشورهای عضو بازارمشترک اروپا مبنی بر تحریم اقتصادی ایران را جلب کرد. ازسوی‌دیگر گروهکهای داخلی، خصوصا سازمان منافقین، سعی در ایجاد جنگ روانی و تبلیغاتی علیه نیروهای مومن و انقلابی داشتند. در این بین بنی‌صدر، رئیس‌جمهور وقت، به‌صورت محوری بین همه گروههای مخالف قرار گرفته و با استفاده از موقعیت و امکانات تبلیغاتی رئیس‌جمهور سعی در اجرای اهداف داخلی خود داشت. با تمامی فشارهای مذکور، نیروهای مکتبی و پیرو حاکمیت ولایت فقیه همچنان به تلاش خود ادامه می‌دادند. امریکا علاوه بر تبلیغات بین‌المللی و منطقه‌ای، سیاست تبلیغاتی داخلی ایران را نیز در جهت تحریک رژیم عراق هدایت نمود و به رژیم عراق توصیه می‌کرد تحریکات داخلی لیبرا لها را به مجامع بین‌المللی گزارش کند تا حمله آتی عراق به ایران موجه جلوه داده شود.