شعر محرم غلامحسن فخیمی (مرآت)

ماه عزا رسید و مسلمان شدیم ما
معجز نگر که یک شبه سلمان شدیم ما
با این علامتی که تیغه آن ۲۵ تاست
بستیم راه مردم و عنوان شدیم ما
چون سینه میزنیم ،حسین جان توشاهدی
با این خیال، صاحب رضوان شدیم ما
ذکر خدای عالمیان رفته از میان
تا بی نماز قاری قرآن شدیم ما
با مکر وحیله رخنه به دلها نموده ایم
برتر دراین زمانه زشیطان شدیم ما
باشد گمانمان که نفهمند مردمان
بسکه دچار وهم فراوان شدیم ما
خود عین فتنه ایم و زابلیس بدتریم
لکن به رمی جمره شتابان شدیم ما
از نان خود گذشته به نامی رسیده ایم
این بار سر سپرده ی یک نان شدیم ما
یوم البتر زمانه اگر شد بعید نیست
تا جیره خوار خون شهیدان شدیم ما
از کوخ رَسته ایم و به کاخی رِسیده ایم
مالک به قصر و کاخ و به ایوان شدیم ما
گاهی فتاده ایم از آنسوی پشت بام
از میهن عزیز گریزان شدیم ما
بر غربیان که دشمن ایران و ملتند
وابسته ایم و دست به دامان شدیم ما
خدمت به آب و خاک پشیزی نکرده ایم
وقت شعار حامی ایران شدیم ما
از دور دست خویش به آتش گرفته ایم
با ادعای پوچ نمایان شدیم ما
یا جاهلانه قصد خیانت نموده ایم
یا داهیانه منکر ایما ن شدیم ما
ما بین آب و شعله چو مرآت مانده ایم
یارب بگیر دست که حیران شدیم ما
منجی بیا چو نوح نبی چاره ای بکن
آخر دچار ورطه طو فان شدیم ما
با طبل وحشت آور اهدایی ژاپن
هر نیمه شب مزاحم نسوان شدیم ما
( مرآت ابهری)