سه شعر از سه استاد در گرانی مسکن

استاد حبیب یغمایی  (۱۲۷۷-۱۳۶۳)، شاعر، ادیب، پیراستاد مجله نگاری  (مدیر مجله یغما) و نوه‌ی یغمای جندقی (شاعر طنزپرداز عصر قاجار)، در هشتاد سالگی درباره مشکل مسکن خود خطاب به حاجی درستکار یزدی، چنین درد و دل کرده است:

حاجی یزدی! ای ستوده خصال
بنده خاص کردگاری تو
هنر و دانش و ادب داری
بر لبت دائما تبسّم هست
هست نزدیک تکیه، تکیه گهست
زر و سیمت هماره افزون باد
بیست سال است در سرای توام
اینک اینک سرای خود بفروش
گر ببخشی چهار میلیونم
پس از آنم، بخر سرای دگر
وسعتش گر صد است و گر هشتاد
باید آن‌را که پلّکان نبود
نبود هیچ از خیابان دور
تلفن نیز بایدش بودن
پیر هشتاد ساله‌ام، پیرم
تو جوانی، بگیر دست مرا
مزد این خدمت از خدا بطلب

 دور بادا ز ساحت تو، ملال
لطف حق را سپاسداری تو
هرچه داری، از این سبب داری
وان تبسّم، فریب مردم هست
سوی زیبارخان بود نگهت
نعمتت از حساب بیرون باد
تو خداوند و من گدای توام
در بهایش به قدر وسیع بکوش
راستی  راستی که ممنونم
که از اینجا روم به جای دگر
بخر آن‌را که خانه‌ات آباد
چون خریدار آن، جوان نبود
تاکسی را بود همیشه عبور
تا حکایت ز یار بشنودن
عاجزم، بی کسم، زمین گیرم
مرهم از مهر نه شکست مرا
از خدای جهان جزا بطلب
                         حبیب یغمایی، ۱۳۵۷

۲ـ استاد عبدالکریم امیری فیروزکوهی (۱۲۸۸-۱۳۶۳)، شاعر و ادیب دانشمند، فرزند مصطفی قلی منتظم‌الدوله (از سرداران عصر مظفری)، در شصت و نه سالگی به دلیل لزوم جابجایی از خانه شخصی خود که سال‌ها در آنجا میزبان نخبگان علم و ادب و شعر و هنر بود، خطاب به حاجی درستکار یزدی چنین سروده است:

به دوست عزیز آقای حسین رنجوری (درستکار یزدی)

درستکار و امین و شریف، رنجوری است

به عین عافیتش، زان نشان رنجوری است

زیان خویشتن و سود دیگران طلبد

یکی‌ست حالش اگر سود اگر زیان بیند

رضای خاطر یاران و دوستداران را

اگر ز مال جهان خواهد آنچه در خور اوست

چو نیکخواه و امین و شریف و دین دار است

   که هر چه خواهد از حق، به امتنان خواهد

که رنج خود پی آسایش کسان خواهد

هر آنچه یاران خواهند از او، همان خواهد

به شکر کوشد اگر نام اگر نشان خواهد

ز روی صدق به دل جوید و به جان خواهد

به شادکامی یاران مهربان خواهد

خداش در همه جای آن دهد که آن خواهد

به تاریخ پنجشنبه نوزدهم مرداد ماه ۱۳۵۷ در خدمت دوست بزرگوار جناب استاد حبیب یغمایی ساخته و نوشته‌ شد.                             امیری فیروزکوهی ۱۹/۴/۱۳۵۷

پروفسور سید حسن امین (۱۳۲۷ـ ….)، حقوقدان، فیلسوف، ایران‌شناس و شاعر، نوه‌ی امین‌الشریعه سبزواری (از عالمان مشروطه‌طلب که در استبداد صغیر از خراسان به گرگان تبعید شد)، در سن هفتاد سالگی، به اقتفای استادان شعر و ادب: حبیب یغمایی و امیری فیروزکوهی در باره مشکل مسکن در تهران سروده است.

ای که نامت هست رنجوری، دلت بی رنج باد
سرور اهل ادب، استاد یغمایی، حبیب
در مدیحت شعرهای نغز و نیکو گفته‌اند
آن بزرگان سخن، استاد امثال من‌اند
ای دریغا در سر پیری، گرفتار آمدند
تو کمک کردی به ایشان، خانه‌ات آباد باد
من به ایشان اقتفا کردم به وصف خوی تو
پاکدست و خیرخواه و نیک‌خوی و عاقلی
بر تو باد و بر بزرگان وطن، از من درود
چون «امیری» و «حبیب» اکنون «امین» گوید سپاس
مشکل مسکن در ایران باید آخر حل شود
هرکس ایرانی ست، در این خاک، صاحبخانه است
این ستم آیا چرا؟ بر مردم ما می‌رود؟


تن، درست و خانه آباد و نصیبت گنج باد
هم امیری، پیردانا، دانشی مرد ادیب
شعر در وصف تو و اخلاق دلجو گفته‌اند
در طریق شاعری، اوتاد و ابدال من‌اند
از پی تامین مسکن، زی تو ناچار آمدند
خانه‌ات آباد و لب خندان و جانت شاد باد
خلق و خوی خوب و اخلاق خوش و نیکوی تو
نیز اندر کار مسکن، کاردان و کاملی
بر امیری ـ همچو یغمایی ـ که وصفت را سرود
بر «درستی کار یزدی»، (بی‌نیاز! و بی‌هراس!)
یا وزارتخانه‌ی مسکن ـ به کل ـ منحل شود
ننگ بر دولت که با مردم، چنین، بیگانه است
حق ایرانی چرا این سان به یغما می‌رود؟

پروفسور سید حسن امینهدیه انجمن ادبی ایران