درگذشت یک فیلسوف ایرانی دین ستیز!

به قلم: پروفسور سیدحسن امین ( فیلسوف و ادیب ایرانی )

پایگاه خبری نمانامه: دکتر آرامش دوستدار، فیلسوف و متفکر بهایی تبار از دین برگشته ایرانی دیروز چهارشنبه، پنجم آبان ١۴٠٠ ، در وطن دوم خود در شهر کلن آلمان از دنیا رفت. او برادرزاده دکتر احسان الله خان دوستدار از اعضای جنبش جنگل بود که در برابر علایق مذهبی میرزا کوچک خان موضعی رادیکال و چپ گرفت و به رفیق سرخ معروف شد.
اشتهار دکتر آرامش دوستدار به دلیل تز ” امتناع تفکر ” او در جامعه مذهبی ایران بود. پروریده در خانواده بهایی متعصبی که پدرش از اعضای محفل ملی بهاییان ایران بود، از یک سو، تحت الشعاع بودنش در زیر نام عموی کمونیستش احسان الله خان از سوی دیگر، توام با مطالعه ردیه هایی به قلم شاهدان عینی از درون بهاییت ( کیش متبوع و متبع خانواده اش ) موجب سرخوردگی او نخست از بهاییت و بعد از همه ادیان شد و به رویکردی انتقادی دربارهٔ دین و فرهنگ دینی در جامعهٔ ایران منجر شد.
دوستدار در آلمان فلسفه خواند و پایان نامه دکتری اس را راجع به نیچه گذراند. من ٢۵ سال پیش که تاملات نابهنگام نیچه را ترجمه می کردم، با او آشنا شدم و در ترجمه بعضی عبارات این کتاب به او و آثارش مراجعه کردم.
دوستدار بر این نکته مورد اجماع همه روشنفکران که جامعه ایرانی دارای ذهنیتی مذهبیو به اصطلاح Religious Minded است, تاکید داشت و مدعی بود که چون فرهنگ ایرانی، «دین‌خو» است، ایرانی، قدرت اندیشیدن ندارد. من با این نتیجه گیری مخالف بوده و هستم و همیشه گفته و نوشته ام که تفاوت فیلسوف و متکلم در این است که فیلسوف در تفکر خود التزامی و علاقه ای ندارد که آیا حاصل تفکرات او با اعتفادات دین معین یا ادیان به طور عام، همخوانی دارد یا نه! به عکس این متکلم است که از استدلال عقلانی و قواعد فلسفی و منطقی برای اثبات اعتفادات دینی یا توجیه احکام و مناسک مذهبی کمک می گیرد.
به همین دلیل، ما درطول تاریخ فیلسوفان بی دین و ضد دین بسیار داشته ایم که در راس آنان باید از محمد زکریای رازی یاد کرد. من در مصاحبه ای که استاد معین کمالی با من راجع به محمد زکریای رازی داشته اند و در کانال کاریزبان منتشر کرده اند، به این مطلب به شرح پرداخته ام. همچنین در مصاحبه ای که در سلسله نشست های کافه ویرگول با حضور و مشارکت دکتر سید ابوالفضل حسینی، دکتر مهران صولتی، دکتر قدرتی، دکتر مظفر و … داشتم ، مفصل به اندیشه های الحادی رازی و همچنین کتاب های حیل المتنبین و مخاریق الانبیاء رازی اشاره کردم.
دوستدار مدعی است که در کل تاریخ ایران، تنها چهار نفر در ایران اندیشیده‌اند یا به‌راستی پرسیده‌اند و به این فرایند نزدیک شده‌اند: خیام ، محمد رازی، فردوسی و ابن مقفع؛ در حالی که رگه های الحاد فلسفی و ضدیت با ادیان در تاریخ فلسفه در ایران پیش و پس از اسلام وجود داشته است و حضور طایفه ای به نام زنادقه اسلام داستانی دراز است و نه این است که این رگه فکری در ایران متروک مانده باشد، بلکه همچنان تا عصر ما ادامه داشته است و من فقط برای نمونه سه شاهد از متاخران ذکر می کنم :
١. در ذم میرزا رفیع مکفر از حکمای عقر قاجار گفته اند:
فساد مذهب میرزا رفیع را بنگر
نخوانده حکمت یونان، چنان شده گمراه
که گر مناره مسجد کنند در ” ک و ن ” ش
نگوید: اشهد ان لا اله الا الله!
٢. دکتر قاسم غنی در شرح حال افتخار الحکمای طالقانی ( از استادان امین الشریعه سبزواری درگذشته ١٣١٨ ) نوشته است که افتخار الحکما به مقدسین و مقدسات فحش می داد و کتبا نوشت حاضر است از اعتقاد به واجب الوجود ! یعنی خدا توبه کند!٣. اخوان ثالث شاعر در یادداست های خود ذکر خیری کرده است از استاد سید احمد رضوی خراسانی که در دانشگاه اصفهان استاد ادبیات و در دانشگاه تهران مدتی قلیل استاد اصول و قواعد فقه ما بود و از او به یکی از اجله ” زنادقه سادات رضویه ” تعبیر کرده است.
واژه‌های «دین‌خویی» و «امتناع تفکر» و ” روزمرگی “، کلید واژه های دکتر آرامش دوستدار ند. دوستدار تعبیر «دین‌خویی» یا همان ذهنیت دینی را نه شکلی از تفکر که «امتناع تفکر» به معنای محال بودن اندیشیدن در فرهنگ دینی تلقی می کند. در حالی که دین داری اصلی مقول به تشکیک است و دارای درجات و مراتب متفاوت است. در زمان تسلط انگلیسی ها بر هند، شاعر نامدار غالب دهلوی را به جرم شرم خمر تحت تعقیب قرار دادند. او در دفاع وارد بحث اصول دین و اعتقادات نشد، اما در فروع دین و احکام گفت: من مسلمانم و مسلمان نیستم.؛ چون همانند مسلمانان گوشت خوک نمی خورم اما به خلاف آنان ویسکی می خورم.
آرامش دوستدار در کتاب «خویشاوندی پنهان» در بخشی با عنوان «شاخص‌های فرهنگ دینی» بعد نخست «فرهنگ دینی» را عدم پرسش‌گری می‌داند، این نیز نادرست است زیرا استشکال و جر و بحث و علم مناظره در فرهنگ ایران پس از اسلام از دیرباز جاری بوده است که به قول سعدی :
فقیهان طریق جدل ساختند
لم و لا نسلم درانداختند
در مجموع من به عنوان یک فیلسوف ایرانی با دوستدار و کلی گویی هایش موافق نبودم، هرچند به او و اشباه و نظراء رو به تکثیرش حق می دهم که در مناظرات و مباحث خود آزادانه امثال مرا به چالش کشند و نقد کنند.
سیدحسن امین
ششم آبان ١۴٠٠